افسانه آریایی

مطالب مرتبط

موضوعات مرتبط

پيشينه ايدئولوژيکی رايش سوم
نويسنده: ايوا تالمداژ

برگردان: زلمی کاوه


بحران رايش سوم تنها جهش راديكال نبود بلکه يک تغيير شكل دولت آلمان محسوب ميشد که برای نخستين بار ظهور کرد. شخصيت کاراسماتيک، یهودی ستیزی و فعالیتهای نسل کشی،نژاد باوری خشن، شاخص های حجم مقررات و قوانين بودند که در جریان چند دهه در ميان آلمانها انباشته شده بود. پذيرش هیتلر و دولتش در ميان مردم آلمان نه غير منطقی و نه غير قابل توضيح بود. عصر رايش سوم نخستين نقطه اوج قرنهای تاريخ آلمان را تشکيل مي داد.

ریشه های ساده

پيش از اوايل قرن 19 نظریه ای فلسفی فرهنگی مشهور ويژه ای آلمانی به نام” فولک وجود داشته است”،شهرت داشت. واژه ای آلمانی «فولک» معانی فراتر از معنای لغوی مردم دارد. فولک به معنای فرهنگ، روح، ميراث و ارزش يک نژاد معنا ميدهد. در آلمان اشغال خارجی و جنگ آزادی موازی با ظهور امواج فکری در عصر رمانتيسم بود. انديشه فولکيش محصول جنبش رمانتیسم به شمار مي آيد. هر دو جنبش رمانتیسم و اعتقاد به فولک(مردم) تمایلات رو به غیرعقلانی و احساسی را از خود بروز دادند. توجه آنها بيشتر از همه به انسان و جهان پيرامونش بود.

” نياز جامعه صنعتی رو به رشد جديد، با امکانات تازه و محدودش، تمايل به احساس نيرومند انزوا طلبانه فردی را در وجود آلمانها توليد نمود ( موس ص.13). آلمان صنعتی و مدرن ميگرديد. به هر پيمانه ای که مردم احساس تنهایی در درون فرهنگ خود مي نمودند به هم انسان احساس و آرزوی عضويت و تعلق به انبوه عظيم و جمعيت بزرگتر از خود، در وجودشان نيرو مي گرفت. پيوستن به فولک، راه روشنفکرانه تازه مقاومت بر عليه دنیای مدرن بود. بنابرين فولک راه واسطه بين فردیت گرایی افراطی و جستجو برای هويت کيهانی (کسمک) بود(موس ص.15). يک بخش بزرگ که وارد نظريه فولک گرديد نه تنها شامل وابستگی با انسانها ديگر مي شد بلکه طبيعت نيز به آن افزوده شد.

فولکيسم يک نظريه بورژوازی بود و پيرو آن روستا منشی و مناطق روستائی را آيدياليزه نمودند. انسان از لابلای فولک با مناظر طبيعت پيوند ميافت و ريشه مي دواند. در اين نظريه هر چند انسان نمي تواند ارتباطاتش را با تمام طبيعت هماهنگ کند ولی تنها مي توانست وجوه طبیعی سرزمين آبائی اش را باهم قسمت نمايد. نمايانه اين سرزمين توجيه کننده روح آنست. جنگلهای آلمان غنی، سياه، مرموز و تاريکند. “در اين انديشه انسان پيروز و غالب بر طبیعت به شما نمي رفت بلکه ستايشگر زندگی هماهنگ با طبيعت با نیروهای مرموز به شمار مي رود(موس، ص.15).

نظريه فولک، فرديت را از طريق تعلق داشتن مشروع ساخته است. تعلق به سرزمين، واقعيت انسان را مي سازد. بدين سان مناظر طبیعی آلمان به بخشی اعظم از تاريخ فولک آلمان بدل شد. در آلمان به تاريخ قرون وسطی به گونه نوستالژيک به مثابه عصر معصوم و و فرزانگی نگريسته مي شد.اين مدينه فاضله، روستائی قرون وسطائی هسته اصلی، ذاتی، یگانگی و سمبل وحدت فرد و چشم انداز ملت را تشکيل ميدهد( موس، ص. 20). آلمانها افسانه های کهن را با باورهای مذهبی مسیحی در اذهان فولک با هم پيوند زدند و چنانچه آرمانی سازيهای های گذشته در آن زمان غير متداول نبود. مطالبه اي که مدعی برتری فرهنگی که به واسطه مجد و عظمت تاريخی آبائی در ميان مردم گیتی جهانی است( پولیاکف، ص.2). اما در اينجا آميزش نيرومندی ازتاريخ، سرزمين و مهمتر از همه نژاد صورت گرفت.
از فولکيسم تا نژادباوری
نمودن سرزمين مردم و تاريخ يک درجه دورتر از باور داشتن به برتری نژادی خود است. فولک توسعه و دربرگيرنده باور رمانتيسم به مثابه الترناتيف دربرابر مدرنيته بود(موس، ص. 17). یهودی در آلمان نماينده هرچه پديده مدرن بود، به حساب مي آمد.

ویژگی های اصلی انديشه متفكرين فول كيش، مانند رومانتیست ها، رمانتيک، آبستره وايدياليست بود. اندیشه های آنها برای پاسخ به معضلات واقعی و حاد جامعه آلمان نبود. در ديدگاه آنها هر نژاد دارای مناظر و سرزمين خودش بود. فولک تنها با مردم سرزمين آلمان و ژرمن شناخته مي شد. کسيکه از خاک آلمان نبود جزء فولک به شمار نمی آمد. به ويژه يهوديان انسانهای بی سرزمين بشمار مي رفتند که از ناکجا آباد می آمدند. آنها بيگانه های به شمار می رفتند که هيج رابطه با سرزمینی که در آن زندگی می نمودند نداشتند. افکار بيگانه آنها بايد به خاطر نگهداری و پاکی فولک مطرود شمرده ميشد. از طريق هتلر، نيچه و و ساير تئوریسین های زمان، روشنفکران آلمانی به اين باور و نتيجه رسيده بودند که خارجی ها انسانهای درجه دوم هستند و بايد محقانه حذف گردند. چنانچه ديده مي شود كه دراين طرز نگرش نه تنها فولک يک آرزو ساده نبوده بلکه در ذات خود به هدف تبديل گرديده بود.

آزادی يهوديان مقارن بود با صنعتی يک جامعه آلمان (1869- 1871) وآغاز نخستين امواج یهودی ستیزی. آلمانها احساس می کردند که ليبراليسم، سوسياليسم و كمونيسم محصولات مدرنيته محسوب گرديدند که بواسطه يهوديها آفريده شده بود( بور لايت، ص. 36). در قرن 19 یهودی انسان شهری تعريف مي شد که با پول سروکار دارد.( طبق قوانين کهنه يهوديان مجاز به داشتن زمين نمودند و به اساس آموزههای مذهبی، مسیحی مجاز به دادن وام به غير مسيحيان نبودند.) يک يهودی تمايل داشت تا در فصل که کشت و کار که نتيجه خوب نداشت جهت پشتیبانی به کشاورز آلمانی به وی پول وام بدهد. اگر کشاورز نمي توانست در موقع پول را بازپرداخت کند، وی مجبور بود که همه دروازها را به روی آن ببندد و زمينش را به زور بگيرد. بنابراين به نظر آلمانی ها یهودی مالک دارایی های فول كيش مي شد و یهودی را به مثابه دشمن فولکيش تعريف مينمود.

ابر مردها

در ميان دانشمندان قرن 19 متفکرین وجود داشتند که وکيل مدافع تصفيه نژادی بودند. آنها از برتری فولکيسم آلمانی و اسم رمزآن تاثير پذيرفته بودند که در عصر روشنگری تکامل يافته بود.

طبق نظريه مسيحي آنها همه مردان از بازماندگان آدم هستند. اما نژاد های زيادی انسانی وجود دارد که انجيل توانائی پرداختن به آنها را نداشته است. مباحث زياد پيرامون ريشه ها و اصول انسانی و برتری برخی از نژاد ها مطرح شد.” دکترين وحدت نژاد انسانی مورد حمله مستقيم تعداد از فیلسوف های عصر روشنگری قرار گرفت(پولیاکف.ص،327). از داروين و تاکیتوس تا واگنر، گوبينو، نيچه و چمبرلين فلسفه انسانی رشد و تکامل نموده است. هيچ يکی از تئوريهای چهار متفکر اخير مي تواند مورد تاييد دانش و علم امروز قرار بگيرد. اما هاکل وشال مير تاکید داشتند که نظريه تصفيه نژادی آنها، دارای اعتبار علمی است. اين مردان و باور فلسفی شان برای آلمان جهان آرمانی فاقد يهود و انسان های دیگر را که مارک نژاد «آريايي» نداشتند ترسيم کردند.

پولیاکف به اين باور است که آريايي واژه سانسكريت است که به پارسها گفته میشود که در ایران( کنونی) و شمال زندگی میکنند (پولیاکف همان منبع). برای انديشه وران نژاد پرست اين واژه به مردم اطلاق مي گردد که غير يهود و به گونه غير متعارف سفيد و دارای چشمان آبی هستند.

« شايد بتوان اين افسانه های ( نژادباوری آريائی را) به مثابه (پديده) هماهنگساز ميان خاطره های بت پرستی، اندیشه های دايناميک و آموزش کلیسایی خواند (پولیاکف، ص. 326). وقتی که هیتلر تفکرات نژاد باور، و حزب نازی قدرت را دردست گرفت، برنامه های اوژنيک- و اخته سازی (استريل سازی) کساني که تصور میشد که متعلق به نژاد ” پرست” اند، هم در آلمان و هم در آمريكا آغاز به کار نمود. تاكيد شد که مادرهای آريائی بايد فرزندان زياد تولد کنند. از دروغ پردازی عالمانه تا نسل کشی نام مستعار” اکتشافات” علمی روشنگری ، هتک حرمت گذشته از عصر رنسانس شروع شد و تا ديدگاه ايدياليزه عصر رمانتيک به حساب می آمد.

عروج رايش سوم

در سالهای 1933 دست راستی های آلمان مشغول بلعیدن باور های فولکيش بودند(موس،ص. 6). اين تمايل نيرومند در تفکر آلمانی بود که بصورت نيروی قوی مبدل گرديد و چنانچه از جانب جامعه میلیونی آلمان تنها راه بيرون رفت از پرابلم ها و مشکلات اجتماعی مورد پذیرش قرار گرفت. اين انديشه پس از 1918 از طريق آموزش و مذهب ترويج يافت.

ميراث افسانه ها، نگاه افسانه ای و داستانهای بت پرستی و نوع احترام برای آرایه های ارزشی خاک، و يک نگاه ايدئاليست فرهنگی بگونه ای قابل ملاحظه مي توانند دعوت به ناسيوناليسم باشند، تمايل جنون آميزي که گروه های مانند هیتلر به آن تعلق دارند.آلمانها از گرايش به فولکيسم در زمان مورد تغذيه فکری قرار می گرفتند که حزب نازی در جستجوی کسب قدرت سياسی در جامعه بود. سوتیسکا سنبليکه حزب نازی با دقت تمام برای دعوت به فولکيسم آنرا انتخاب کرده بود. سواستيکا سنبل افسانه ای و باستانی المان ها، سمبل تور، خدای قدرت، جنگ و رعد و برق بوده است.

عضويت در حزب نازی در جريان دپرسيون بزرگ رشد و تکامل پیدا کرد. ساکنان آلمان و بورژوازی کوچک شهری و ده شامل آن ميشد. نازيها هم ضد سرمايه داری و هم بر عليه پرولتاريا بودند. برای نازيسم آلمان « پرولتاریای شهری دشمن برای شکست دادن محسوب ميگرديد» (موس،ص.22). بورژوازی از همانند شدن به آنها هراسمند بود. نازيها سرمايه داری را متهم مِيکردند که به واسطه يهوديها اداره شده و عامل بحران اقتصادی در آلمان است. اهداف کمباين هیتلر شامل الغای پارلمان، سيستم چند حزبی، لغو تمام قرارداد ها، بازنگری و توسعه( ليبسروم) و همچنين اتهام وارد کردن به یهودیها به مثابه عوامل ايجاد بحران در آلمان بود. « هیتلر با کسب و موقعیتی به مثابه نجات دهنده و رهبر سیاسی و پذيرش از جانب بخش اعظم جامعه آلمان ، قادر بود تا با استفاده از وضع(موجود)، ايجاد برنامه اقتصادی و اجتماعی را حتمی و ضروری تعريف نمايد. (هولبوم ص.922)

به استثنای کارگران جوان، عضويت طبقه کارگر در حزب نازی آلمان ناچيز بود. نمايندگي عظيم جوانان در حزب نازی آلمان چندان محسوس نبود. نمايندگي عظيم جوانان در بخش جوانان آلمان و بزرگی حزب نازی آلمان ، آنرا بمثابه موج آينده تبديل نموده بود. ویژگی های نظامی و نظامیگری آن حزب، آفریننده عملگرایی بجای منطق گفتگو بود.(هلبوم،ص. 723).

بايد به خاطر سپرد که جوان واژه کلیدی در انديشه فاشيسم به حساب می آمد ( پولیاکوف، ص.104). جوانی همچنان بخش مهمی از انديشه فولکيش به شمار رفته و نشانه از بی احترامی آن به تاريخ به شمار مي روند: ” پیری جهان در زمان ما معنا دارد و نه در زمانی که گذشتگان در آن میزیستند، چونکه در آن زمان جوانی آن بود(فرانسيس بيكن به نقل از پولیاکوف، ص.102).

آلمانها باور نيرومند داشتند که آنها در عصر باستان در بخش زياد از سرزمینهای اروپایی ميزيستند وانبخش ها متعلق به آلمانها بوده و ارزشهای مشترک فولکيش داشته اند و بنا براين برای خود مشروعيت قايل بودند تا آن سر زمينها را دوباره بدست آورده وشامل قلمرو خود نمايند. اين کليشه سازی وجود داشت تا سلطه يک کشور بر کشور دیگر را مشروعيت ببخشد( بور لايت، ص. 26).به درستی معلوم نيست که آثار نژادباورانه چه کسی را هیتلر خوانده است (بورلايت، ص. 37).باورهای نژاد باورانه هتلر بازتاب دهنده نظرات فيلسوفان نژادپرست و« دانشمندان » نژاد باور بوده و حتی اشاره ای به نيچه هم نکرده است و در عين زمان هیتلر نظرات، پندارها و اهداف خود را هیچگاه پنهان کرده است.
درجهانبينی فولکيش به هیچ وجهی برابری نژادها مطرح نيست. اما با همراه با تفاوتها به ارزشهای برتر و کمتر در ميان نژاد رسميت داده و خود را ملزم به آن دانسته و در حيطه دانش خود در صدد ارتقا و به پیروزی رساندن آنچه که بهتر و قوی تر است بوده و خواهان انقياد جاودانگی کهتر در جهان موجود ميباشد( بورلايت به نقل از هیتلر.ص.30).


تاریخ آلمان توسط متفکرین فولکیش در حدی مجلل شده که تفوق نژادی را با اصول عقلانی دوران جدید پروریده است. میانگین بورژوازی آلمان که خود را با عشق به روستا، ریشه هایشان و میراث هایشان عیار کرده بود، متفاوت از آنهایی نبوده اند که شهر ها را به مقصد حومه شهر ها در ایالات متحده ترک کردند. آنها می اندیشیدند: ” اگر ما فقط بتوانیم از شر شهر ها برهیم،فرزندان ما سالم رشد کرده و جامعه ما در امان خواهد بود”. آن «شر ها» یهودیان،کاپیتالیسم و کمونیسم را در آلمان، و جنایات مشهود، آلودگی و انحطاط اخلاقی را در آمریکا شامل میشد.
تلاش برای مشروعيت بخشيدن به نژاد بر تر با واکنشهای گوناگون و مباحث مختلف از جوانب متنوع روبرو شده است.

تلاش برای مشروعيت بخشيدن به نژاد بر تر با واکنشهای گوناگون و مباحث مختلف از جوانب متنوع روبرو شده است. تمام فلسفه نژادباوری قرن 19 غير علمی بودنش به اثبات رسيده است. حتی مباحث آدم پروسه تحقیق و راسیونالیزاسیون راسيسم را نيز ممکن نساخت. « ما بسته بندی درونی تمایلی را در دودمان مسلط مشاهده نموده ايم که چگونه تفاوت برتری آبائی آنها هماره در تقابل افسانه دم به مثابه پدر جهانی… و افسانه اي دارای گرايش به آموزش بشر مبنی بر اين داشت که تمام بشر در واقع برابر است، قرار ميداد» ( پولیاکف، ص. 326).

ميليونها آلمانی که باورهای رايش سوم را پذیرفته و از آن حمايت مي كردند، محصول تاريخ خود بودند ( موس.ص.9). درنده خوئِی نژاد پرستی و آنتی سيميتيميک که در عصر پيشا نازيسم وجود داشت بگونه ای در در طبيعت باور به فولکيش آلمانی نهفته بود. اين باورها پيش از آغاز سلطه نازيسم در آلمان در ميان مردم رواج داشته و مجاز بود. اما فعالیتهای رايش سوم و جنگ تجاوزگرانه آلمان عليه مردم اروپا که در نتيجه سیاستهای جنگ اول جهانی و سرنوشت جمهوری وایمر محرک و برانگیزاننده بودند و اگر نه تنها احساسات نژاد باوری و تعلق به تنهائی برای ايجاد وضعيت جديد کفايت نميکرد.


منابع و رونوشت ها:

Burleigh, Michael and Wolfgang Wippermann. The Racial State. Great Britain: Cambridge University Pres, 1991.
Holborn, Hajo. History of Modern Germany, 1840 – 1945. New York: Alfred A Knopf, 1969.
Mosse, George L. The Crisis of German Ideology. New York: Grosset and Dunlap, 1964.
Poliakov, Léon. The Aryan Myth. Trans. Edmund Howard. USA: Barnes and Noble Books, 1996.
Shirer, William L. The Rise and Fall of the Third Reich. New York: Simon and Schuster,1966.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

فیسبوک
تویتر
لینکدین
تلگرام
واتساپ

مطالب تازه

بیانه اتحاد

اتحاد مبارزان سوسیالیست

هژمونیسم امپریالیستی غرب بر جهان در حال فروپاشی است؛ سلطه‌ای که با خود جنگ‌ها، رنج‌ها و نابرابری‌های زیادی به همراه داشته است. امپریالیسم سرمایه‌داری جهان

افسانه آریایی

پيشينه ايدئولوژيکی رايش سوم نويسنده: ايوا تالمداژ برگردان: زلمی کاوه بحران رايش سوم تنها جهش راديكال نبود بلکه يک تغيير شكل دولت آلمان محسوب ميشد

مقوله‌ی امر مشترک و مقوله‌ی ملتيتود در درون هم قرار داشته و تمايل در هم‌آميختگی و ابهام دارند.

درباره‌ی‌ کتاب «امر رفاه مشترک»

آنتونیو نگری، جامعه شناس و فیلسوف مبارز، در اول آگوست سال ۱۹۳۳ در پادوای ایتالیا به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات، در همان شهر به تدریس فلسفه‌ی سیاسی مشغول شد. او به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان اتونويست‌ها شناخته می‌شود.