طالبان: به‌سوی حذف بدن زن از جامعه

مطالب مرتبط

موضوعات مرتبط

در حاشیه تحمیل حجاب اجباری به‌مثابه نمادی از آپارتايد (۱) جنسيتی اسلامی در افغانستان

زلمی کاوه

۱. چکیده

طالبان از زمان اساس‌گذاری‌شان با زنان اعلام جنگ نموده و در این جنگ خانمان‌سوز در برابر زنان حتی یک میلی‌متر نیز به عقب نرفته‌اند. محرومیت‌‌های دهه‌ی 90 میلادی که از جانب جهادی‌ها و طالبان بر زنان تحمیل گردید و بالاخره دوباره نشستن بر اریکه‌ی قدرت در ماه اگست 2021 به این زن‌ستیزی و روی آپارتاید جنسیتی با تمام نیرو تأکید کرده‌اند. محرومیت دختران از مکاتب و دانشگاه‌ها یکی از این شاخص‌‌های آپارتاید جنسیتی جنبش‌های اسلام سیاسی و به‌ویژه سیاست طالبانی در جهان به حساب می‌آید.

از آن‌جا که طالبان عدم رعایت پوشش اسلامی دختران و یا به تعبیر عام، حجاب اسلامی و سنت‌های افغانی را دلیل اصلی محرومیت زنان از درس و تعلیم ابراز می‌دارند، این نوشته به فرازهای مسأله و بدن زن به‌مثابه دلیل انکار حضور زنان اختصاص پیدا کرده است. من سیاست طالبان و اسلام سیاسی را آپارتاید جنسیتی اسلامی می‌نامم و از این‌رو به‌جای زن‌ستیزی بیشتر از این مقوله استفاده می‌کنم. چون این مقوله بار سیاسی یک سیاست فاشیستی مذهبی را در قبال زنان در خود احتوا کرده است و آنان را به دلایل جنسیتی از حقوقی انسانی‌شان محروم کرده است.

۲. پیشگفتار

روز هشت مارچ 2020 م. روز جهانی مبارزه برای احقاق آزادی و برابری میان زن و مرد را در حالی تجليل کرديم که یکی از بزرگترين نيروی وحشی و زن‌ستيز تاریخ به‌نام طالبان قدرت سیاسی را در افغانستان به‌دست گرفته است و در حال تحقق آپارتاید جنسیتی از نیروی اهریمنی خویش استمداد می‌جوید. صدای پوتين‌های جنگجویان گروه فاشيستی‌ای که با ابتدایی‌ترين آرمان برابری‌طلبانه و سياسی پيش‌رو ميان زن و مرد در ضديت قرار دارند، در همه‌جا به گوش می‌رسد. گروهی که کارنامه‌های خونين و بی‌شماری را در پرونده‌های خویش ثبت نموده و از افکار شوم و وحشیانه‌ی آن‌ها بوی تعفن انسان‌ستيزی و تبعیض همه‌جا را فرا گرفته است. مردم  تجربه‌های نسل‌کشی، قتل عام، تبعيض مذهبی بر عليه اقليت‌ها، خرابی و ويرانی‌ها، انتحار، مکتب و مدرسه‌سوزی، تخريب اماکن جمعی، انفجار جاده‌ها، حمله به هوتل‌ها، جنایات وحشیانه، تخريب آثار تاريخی، کودک‌کُشی، اعمال تبعيض و ديگرستیزی را در حافظه دارند. مردم شاهد تيرباران و سنگ‌سارشدن زنان در باشگاه‌های عمومی بوده‌اند و مزه‌ی دادگاه صحرایی و بدوی آن‌ها را چشیده‌اند.

طالبان پس از به قدرت‌رسیدن‌شان در 15 اگست 2021، مانند دهه‌ی 90 میلادی، به کشتار، اعمال فشار و تحمیل آپارتاید جنسیتی خویش با قدرتی هرچه بیشتر ادامه می‌دهند.

۳. چرائی حجاب در نگرش اسلام سیاسی

حجاب برای اسلام سیاسی، امری حیثیتی و به نمادی از شیوه‌ی تسلط بر بدن زن و استراتژی تبدیل شده است. حجاب، پرچم نیروهایی است که از زن به‌مثابه ابزاری در خدمت منافع حزبی و مذهبی برآمده و از آن در غرب به‌شکل رسانه‌ای بهره می‌برد. از کودکان مدرسه‌ای گرفته تا آفریدن هویت از تکه لته‌ای که هیچ رابطه‌ی ذاتی و زیستی با زنان ندارد، به منزله‌ی امر هویت اسلامی استفاده نموده و در عقب آن حرکت‌هایی برای دفاع از روسری در پایتخت‌های کشورهای غربی قرار دارد.

بحث روسری در سال 1989 در فرانسه، که در سال 2010 منجر به قوانین حجاب در فضای عمومی و تمله‌های آن گردید، مسأله‌ی حجاب و بحث مهاجرت را  به یک مسأله‌ی جدی و همگانی تبدیل کرد و اسلام سیاسی توانست در این مرحله از بدن زن به‌عنوان ابزار سیاسی در خدمت اهداف خود استفاده نماید. چون بحث روسری را در فرانسه آن‌قدر گسترده ساخت که به نوشته‌ی فیگارو: از دهه‌ی ۱۹۷۰ به بعد، که با انقلاب ایران و توسعه‌ی اسلام سیاسی به ابتکار اخوان المسلمین مشخص شده بود، بازگشت به حجاب در ميان مسلمانان در مديترانه صورت گرفته است. امروز حجاب در ایران بیش از همه بُعد سیاسی-مذهبی گرفته و استفاده‌های مذهبی و سنتی از آن  به‌طور کامل از بین نرفته است؛ اما اسلام‌گرایان در همه‌جا بیش از همه از حجاب به‌عنوان یک سنگر و ابزار سیاسی برای انتقال پیام سیاسی خود، توسعه و اشغال فضاها و قلمروهای اجتماعی و ذهن مسلمانان بهره‌گیری می‌نمایند (2). بنابراین، حجاب در قرن 21 به‌مثابه ابزار و پرچم سیاسی اسلام سیاسی مطرح شده است و از آن در برابر رژیم‌های دموکراتیک برای اعمال و پیشرفت و تحقق اهداف آپارتاید جنسیتی خود سود می‌برند.

۴. انسان و نگرش سلسله‌مراتبی اسلام

برخی از مسلمانان تلاش دارند تا نگاهی تازه و تفسیری معاصر از متون اسلامی برای جوامع بشری عرضه کنند و سعی می‌کنند تا جایگاه انسان را به‌گونه‌ای که در عصر ظهور اسلام وجود داشته است، انکار و و ارزش‌های انسان‌ستیز اسلام را توجیه نمایند. واقعیت امر این است که جامعه‌ی شبه‌جزیره‌ی عرب در عصر آفرینش اسلام جامعه‌ای بوده است که انسان از موقعیت‌های برابر نسبت به همدیگر برخوردار نبوده‌اند. قرآن، که به نظر مسلمانان کلام خدا است، به سلسله‌مراتبی موقعیت و فضیلت انسان تأکید دارد. از این منظر، برای انسان‌های مختلف فضیلت و جایگاه‌های اجتماعی متفاوتی قائل است.

موضوع برتری انسان‌ها نسبت به یکدیگر به اشکال‌ و مناسبت‌های متفاوت در آیات قرآن آمده است که به نمونه‌های زیر می‌توان استناد ورزید:

در سوره‌ی اسراء، آیه‌ی هفتاد، در مورد این نگرش چنین گفته شده است:

«ما آدمی‌زادگان را گرامی داشتیم و آن‌ها را در خشکی و دریا، حمل کردیم و از انواع روزی‌هاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و آن‌ها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده‌ایم، برتری بخشیدیم» (3).

در سوره‌ی نحل، آیه‌ی ۷۱، به عین تفاوت‌ها تأکید صورت گرفته است و به طرز عجیبی موقعیت اجتماعی انسان‌ها را بدون درنظرداشت شرایطی که این موقعیت را به‌وجود آورده است، رابطه‌ی برتری انسان نسبت به انسان دیگری را در برتری دسترسی به امکان رزق و روزی می‌شمارد. یعنی تفاوت در داشتن موقعیت اقتصادی را دلیل برتری انسان نسبت به انسان دیگر به حساب می‌آورد:

برتری برخی انسان‌ها نسبت به یکدیگر: «خداوند بعضى از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزى برترى داد…» (4).

قرآن از این موقعیت فراتر رفته و رابطه‌ی خویشاوندی و قومیت را نیز وارد کلام خود نموده و اقوام را به دسته‌های برتر و کهتر تقسیم نموده و برتری‌دادن قومی بر قوم دیگر را بخشی از أراده‌ی خداوند به‌حساب آورده است. بنابراین، در سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۴۷ می‌گوید: «اى بنى اسرائیل! نعمت‌هایى را که به شما ارزانی داشتم، به خاطر بیاورید و من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدیم» (5).

قرآن در سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۳، بر ادامه‌ی تفاوت‌های قومی و نسلی میان انسان اکیداً ادامه می‌دهد و روی برتری پیامبران حتی نسبت به یکدیگر اصرار دارد:

«آن پیامبران، ما بعضى از آنان را بر بعضی برتری دادیم. از آنان کسى بود که خداوند با او سخن گفته و درجات بعضى از آنان را بالا بُرد، و به عیسی بن مریم نشانه‌هاى روشن (و معجزات) دادیم و او را با روح‌القدس (جبرئیل) تأیید نمودیم» (6).

قرآن در شمار تفاوت‌سازی‌هایی که برای مسلمانان در کنار هم ردیف می‌کند، به برتری مرد بر زن تأکید می‌کند. برای این برتری دلایل عجیبی را در آیه‌ی 34 سوره‌ی نساء ارائه می‌کند. قرآن با استناد به موقعیتی نابرابر زنان در شیه تقسیم اجتماعی کار و بدون این‌که توان بررسی شرایط اجتماعی را داشته باشد و یا به دلایل این نابرابری بر تقسیم اجتماعی کار بپردازد، به‌شکل خیلی ساده و سطحی دلایل برتری مردان بر زنان را که یک امر تحکمی و ارزشی است، به مالکیت بر امکاناتی که مردان در دسترس دارند، وابسته می‌کند. یعنی از آن‌جا که مردان دارای مالکیت بر امکانات هستند، بنابراین، نسبت به زنان برتری دارند. این استدلال آن‌قدر به قول مولانا چوبین است که نیاز به استدلال در برابر آن نیست. چون داشتن امکانات مادی اگر قرار باشد عامل برتری مرد بر زن قلمداد شود، پس خدیجه، زن محمد، باید نسبت به محمد برتری داشته باشد، چون او بود که با داشتن امکانات مالی، مرد فقیری مانند محمد را از ورشکستگی در زندگی شخصی‌اش نجات داد:

«مردان دارای ولایت بر زنانند، از آن جهت که خدا بعضى از ایشان (مردان) را بر بعضی (از زنان) برتری داده (قدرت بدنی، تولیدی و اراده‌ی بیشتری دارند) و از آن جهت که از اموال خود نفقه می‌دهند، پس زنانِ شایسته، فرمان‌بردارند…» (7).

نگرش سلسله‌مراتبی قرآن به انسان در رابطه با جایگاه انسان از اهمیت اساسی برخوردار است. چون تمام کنش‌های انسان تحت تأثیر این نگاه فلسفی می‌شود که روی موقعیت حقوقی آن اثر می‌گذارد. زمانی که ما برای انسان‌ها، جایگاه‌هایی مختلف در شیوه‌ی نگرش فلسفی خود داشته باشیم، طبیعتاً این دیدگاه در همه عرصه‌ها به‌خوبی قابل مشاهده است.  به خصوص نگرش مذهب اسلام نسبت به این امر که به‌طور اخص روی موقعیت اقتصادی مردان تأکید دارد و آن را مایه‌ی برتری مرد بر زن می‌انگارد. این تأکید قرآن، بنای اندیشه‌ی اسلامی نسبت به جایگاه حقوقی زن در اجتماع را رقم می‌زند و زن را در موقعیت فرمان‌بردار تقلیل می‌بخشد.

آیه 34 سوره‌ی نساء تلاش می‌کند تا برای این برتری استدلال دست‌وپا کند و آنچه را که برای منطقی جلوه‌دادن آن بیان می‌کند، هیچ‌گونه اعتبار علمی ندارد. چون علوم اجتماعی مالکیت بر ثروت و ابزار تولید را به‌گونه‌ای متفاوت و جامعه‌شناسانه مطالعه می‌کند و آن را تابع شرایط دیگر می‌داند که پرداختن به آن در این‌جا در چارچوب این بحث نبوده و نوشته‌ی ما را به درازا می‌کشاند.

فاطمه مرنیسی از جامعه‌شناسان مراکشی بود که تأثیرات جدی روی آنچه که فمینیسم اسلامی گفته می‌شود، داشته است. مرنیسی در کتاب معروف‌اش، زنان پرده‌نشین و نخبگان جوشن‌پوش، می‌نویسد: «به گزارش بخاری، ابوبکر این جمله را از پیامبر شنیده است که «آن‌هایی که امورشان را به‌دست زنان می‌سپارند، هرگز سعادتمند نخواهند شد»» (8).

این حدیث را بخاری در زمره‌ی احادیث صحیح قلمداد نموده است. یعنی به نظر بخاری، در نسبت آن حدیث به پیامبر شکی وجود ندارد. البته ابوبکره، که از اصحاب پیامبر مسلمانان بود و در طول زندگی‌اش با او آشنایی داشته  و راوی این حدیث است. او حتی با دقت در مورد شرایط ارائه‌ی این حدیث از جانب محمد می‌گوید که پیامبر اسلام شنیده بود که ایرانیان زنی را به حکومت برگزیده‌اند و بعد از پرسش و پاسخ در مورد جانشینی انوشیروان این حدیث را گفته است. یعنی تفکر مردسالاری آنقدر در پیامبر مسلمانان عمیق بوده است که تحمل حاکمیت زن برایش غیر قابل تحمل بوده و احکام بدوی خویش را طی حدیثی به عرض مسلمانان رسانیده است.

هرچند مرنیسی صحبت مفصلی در مورد روش تحقیق بخاری ارائه می‌کند و با تمام قدرت او را پژوهشگر برجسته و مهم می‌انگارد که تمام تلاشش را برای تشخیص احادیث جعلی و درست به خرج داده است، اما این حدیث را ظاهراً نمی‌پذیرد و از نظر وی جعلی به نظر می‌رسد. او راوی این حدیث را ابوبکره می‌خواند که در اصل برده بوده است و حتی در حدی تلاش می‌کند تا اهمیت او را در گزارش حدیث زیر سؤال ببرد. مرنیسی تا جایی پیش می‌رود که حتی پای اصل و نسب ابوبکره را نیز به میان می‌کشد و از آن برای بی‌اعتبارکردن این حدیث استفاده می‌نماید. این تلاش مرنیسی در تضاد کامل با آنچه که متون دیگر اسلامی زن را به تصویر می‌کشند، قرار دارد و آیات قرآن اسنادی‌اند که ظاهراً مورد دستبرد و جعل قرار گرفته‌اند، نقطه‌ی مقابل استدلال مرنیسی را نشان می‌دهند و همین مضمونی را که در حدیث آمده است، مورد تأیید قرار می‌دهند. در این‌جا از همه تعجب‌برانگیز این است که مرنیسی این هماهنگی میان احادیث و آیات قرآن را از نظر دور داشته است. مشکل فاطمه مرنیسی در بحث حدیث ابوبکره این است که به‌جای استدلال در جهت بی‌مایگی نگرش زن‌ستیزانه‌ی اسلام، که در قرآن و دیگر متون اسلامی تکرار شده است، سعی در بی‌اعتبارکردن شخصیت ابوبکره دارد. او تلاش می‌کند تا با تأکید بر نکات منفی ابوبکره و گذشته‌ی منفی آن، از شهادت دروغ گرفته تا شجره‌نامه‌اش که در هاله‌ای از ابهام قرار دارد، به تخطئه‌ی آن می‌پردازد که ابوبکره مرجعی خوب حدیث برای مسلمان آگاه نیست (9).

مرنیسی همین برخورد را در مورد احادیث ابوهریره، که یکی از راویان برجسته‌ی احادیث محمد است، نیز به‌کار می‌برد. او ابوهریره را نیز به تقلب متهم نموده و سعی می‌کند که از اعتبار آن به‌عنوان منبع معتبر اسلامی بکاهد. مرنیسی به‌جای کنکاش به زوایای مختلف اسلام به‌مثابه یک باور و اعتقاد مردسالار و تحلیل متون اسلام و ردیابی و هماهنگی آن‌ها به همدیگر و بررسی شرایط آن زمان و متون مذهبی، به‌عنوان ابزار سلطه بر زنان، به‌دنبال نجات اسلام است تا رهایی زنان. او برای ابوهریره نیز پرونده تشکیل می‌دهد و منابع او را زیر سؤال می‌برد. برای او و این‌که از اسمش خوشش نمی‌آمده است و زمانی که به اسلام گرویده، محمد اسمش را تغییر داده است و این‌که او را به اسم پدر گربه‌ی ماده صدا می‌زده‌اند، متنفر  بوده است. و به‌قول مرنیسی، او حتی حدیثی را از محمد روایت کرده است که گویا گربه‌ی ماده از زنان بهتر است و اما عایشه آن را رد کرده است و منسوب به محمد نمی‌داند.

تلاش مرنیسی در واقع نجات اسلام است، تا نجات زنان. او سعی می‌کند تا با کنکاش در شخصیت راویان احادیثی که در کلیت‌شان زن‌ستیزند، از دامان اسلام پاک کند و توجیه قرن بیستمی برای آن درست کند. توجیهی که به کشف خوانایی جدید اسلام برسد که هم اسلام بماند و هم ضد زن نباشد. این تلاش در ظاهر شاید از جانب اسلامیست‌ها مورد استقبال قرار گیرد، اما واقعیت این است که حقوق برابر زن و مرد یک پدیده‌ی معاصر و مخلوق اندیشه‌های امروزین و برابری‌طلبانه است که با متون مذهبی و نظریه‌ی حقوقی مذهبی خوانایی ندارد.

۵. طالبان؛ پرچم‌داران آپارتاید جنسیتی اسلامی

طالبان نحله‌ای از گروه‌های اسلام‌گرای سیاسی متشکل از دانشجویان مدارس مذهبی‌اند  که در  جریان دهه‌های 80 و 90 میلادی برای مبارزه با ارتش شوروی سابق و برپایی نظام شریعت در افغانستان توسط نیروهای استخباراتی پاکستان به‌عنوان یک گروه مذهبی نیابتی به‌وجود آمدند. آن‌ها پیش از جنگ‌های داخلی، که در پی به‌قدرت‌رسیدن احزاب جهادی افغانستان در سال 1992 در گروه‌های جهادی مختلف عضویت داشتند و رهبران‌شان در جبهات جنگ‌های ضد شوروی می‌جنگیدند، به‌وجود آمدند. این گروه در جریان جنگ‌های داخلی به همت سازمان‌های استخباراتی پاکستان به هدف رسیدن به عمق استراتژیک پاکستان سازماندهی و آموزش داده شدند.

بعد از دهه‌ی 90 میلادی، زمانی که غرب افغانستان را به حال خودش واگذار کرد، نیروهای اسلام‌گرا و گروه‌های جهادی از سراسر جهان وارد کشور شده بود و افغانستان به پناهگاه تروریست‌ها تبدیل گردید. مردم افغانستان با هیولای جنگ داخلی و قومی دست‌وپنجه نرم می‌کردند، ارتش پاکستان با خلق گروه طالبان به‌عنوان یک نیروی سیاسی، مذهبی و قومی روی آن‌ها سرمایه‌گذاری بیشتر کرد. بیشترین سربازان طالبان از کودکی در مدارس حقانیه پاکستان آموزش دیده بودند و یا در حال آموزش مذهبی بودند که، درواقع، فرزندان دهقانان و ارتش مجاهدان بودند که طی یک دهه در جنگ‌های ضد شوروی به قتل رسیده بودند. آن‌ها تنها راه زنده‌ماندن خویش را در جذب‌شدن به مدارس حقانی و دیوبندی می‌دیدند. این ارتش ذخیره‌ی مذهبی به‌عنوان بزرگترین نیروی قهار گردید که در خدمت منافع و جنگ‌های نیابتی به‌کار رفت و پاکستان در این راستا نقش برازنده و اساسی را بازی نمود. مذهب به‌مثابه عنصر محرک، طی سالیان دراز، مغز تمام شاگردان دینی مدارس را شسته بود و آن‌ها را از عقلانیتی تهی کرده بود که زندگی این‌جهانی را به‌عنوان راه معقول برای زندگی سالم انتخاب می‌کردند. مدارس دینی تمام امکانات انسان‌بودن را را از آن‌ها گرفته و اعتبار واقعی زندگی انسانی در وجود آن‌ها را به صفر نزدیک ساخته بود.

اما پژوهشگرانی که درباره‌ی طالبان تحقیق کرده‌اند، نظریه‌ها و تعریف‌های متفاوت از طالبان دارند. به اعتقاد عمر صدر، استاد دانشگاه آمریکایی در کابل:

«طالبان یک گروه تروریستی است که اسلام افراطی و شؤونیزم قومی افغان را در ایدئولوژی خود با موفقیت ترکیب کرده‌اند و از قضا، بر یک کشور متکثر و چندقومی حکمرانی می‌کنند. طالبان از دو معیار مبهم اسلامیت و افغانیت برای نفی هر نوع پیشرفت حاصل‌شده در دو دهه‌ی پسین و به همین ترتیب تغییرات تحول‌آفرینی که در دهه‌های شصت و هفتاد رخ داده‌ بود، استفاده می‌کنند.  افغانیت، تنوع و تکثر درون جامعه‌ی را نفی و انکار می‌کند و اسلام دیوبندی با کثرت‌گرایی اسلامی در تضاد است» (2) (10).

انديشه‌های کهن و زن‌ستیزانه زاده‌ی ساختارهای درون جوامع بشری بوده و با تفکر مذهبی و پیشاسرمایه‌داری گره خورده‌اند که در تاریخ حیات‌شان از عقب‌مانی، تداوم جهل، گسترش خرافات و باور‌های ضد انسانی و مذکر تغذيه کرده‌اند.

در کل، زنان در جامعه‌ی مردسالار، همیشه بیشتر از همه از طریق بدن‌شان درک می‌شوند، بازشناسی و اغلبن جنسیتی می گردند. به نظر می‌رسد که در این‌جا نگاه مردانه تبدیل به نگاه اجتماعی غالب بر جامعه می‌گردد. (11)

طالبان دقیقاً دارای اندیشه‌های زن‌ستیزند. آپارتاید جنسیتی اسلامی از بستر جامعه‌ی مردسالار آمده‌اند و تمامی اندیشه‌های آن‌ها منشأ در اسلام اصیل داشته و از این جریان و باور تغذیه می‌کنند. آن‌ها از منظر جنسیتی زنان را فاقد بلوغ انسانی می‌انگارند. زن از نگاه آن‌ها در قدم نخست به‌عنوان ابژه‌ی جنسی در ذهن و تصور خود تولید می‌نمایند و این باور دربرگیرنده‌ی اساسی‌ترین ارزش‌های طالبانی است و سیاست اسلامی طالبانی را می‌سازد. این نگرش درواقع نگاه زیست‌گرایی و بیولوژیسم طالبانی نسبت به زنان است که در اندیشه‌های متفکرین و نظریه‌پردازان اسلامی مانند سید ابوالاعلی مودودی در کتاب «حجاب» به شکل گسترده‌ای مطرح شده است و تمام بنیادهای اندیشه‌ی مطرح‌شده در آن جنسیتی‌سازی بدن زن برجسته شده و بدن زن را با اخلاقیات قرون میانه‌ای و فساد اخلاقی مرتبط می‌سازد و در نتیجه، حجاب را به نماد تحمیل آپارتاید جنسیتی اسلامی و نماد کنترل مردانه بر بدن زن پیوند داده و اعمال می‌کند (12).

در حال حاضر، آپارتاید جنسیتی توسط طالبان در پيش چشمان همه‌ی ما تجسد می‌يابد. آن‌ها مذبوحانه تلاش می‌ورزند تا تبعیض و انکار زنان از اجتماع را به اصول اساسی زندگی مردم در جامعه تبديل کنند. یک اقليت جنایتکار جلاد در رأس قدرت کشور قرار گرفته و به نماينده‌گی از آفریدگار موهوم، آپارتاید جنسیتی و زن‌کشی را اعمال می‌کند. زن‌ستیزی منشأ در اندیشه‌ی دینی مردسالارانه و قبیله‌یی آن‌ها  داشته و در عین زمان یک پروژه‌ی تمام عیار، ساخته‌های اذهان سخیف، بیمار روانی، بی‌سواد، جاهل، جلاد مرتجع و قوم‌پرست دارد که در قرن 21 بر جامعه‌ی 40 میلیونی افغانستان حاکم گردیده است.

طالبان از منظر ایدئولوژیک، تعلق خاطر به اسلام سیاسی، که به‌مثابه فاشیسم معاصر عمل می‌کند، دارند و اسلام را با ناسیونالیسم تمامیت‌خواه افغان‌ملتی درآمیخته و از آن معجون عقیدتی آفریده‌اند. تلفیقی از این ویژه‌گی‌ها برای‌شان امکان می‌دهد تا بخش‌هایی از بدنه‌ی ناسیونالیست‌های تمامیت‌خواه قومی متعلق به نحله‌های ناسیونالیسم قومی را در خود الحاق نمایند. دامن‌زدن به احساسات اقوام دیگر در رابطه با زبان و نماد‌های سیاسی اقوام دیگر نمونه‌هایی از کارکرد‌های اخیر طالبان است. طالبان با اعمال اندیشه‌ی هژمونیک به جدال‌های زبانی با حذف پلاکارد‌های فارسی از دانشگاه‌ها چراغ سبزی برای بدنه‌ی افغان‌ملت به‌مثابه شاخص‌های هژمونی قومی فراتر از آنچه مدعی‌اند، قومی عمل کرده‌اند. ایجاد سروصدا‌های رسانه‌ای برنامه‌ریزی‌شده در مرز‌های پاکستان و ایران نیز، برای توليد ذهنيتِ به‌اصطلاح مستقل‌بودن به‌راه انداخته‌اند. از همه مهم‌تر، پاک‌سازی ادارات از گروه‌های قومی ساکن کشور از مناصب دولتی نشانه‌هایی از وضعيت جديد را تا اندازه‌ای شرح می‌دهد. البته زمینه‌های مادی این وضعیت ریشه در سیاست تاریخی این کشور داشته و به‌خصوص دولت‌های پیش‌طالبانی با بازتوليد زمینه‌ها و تولید باور‌های قومی، سیاست‌های امروزی طالبانی را ساده‌تر نموده‌اند.

۶. حجاب اسلامی چيست؟

فاطمه مرنیسی در بخش دوم کتاب «زنان پرده‌نشین و نخبگان جوشن‌پوش» درباره‌ی حجاب چنین می‌نویسد:

«حجاب از نظر لغوی به معنی «پرده» است – به‌منظور قراردادن سدی ميان دو مرد «نازل شده» است، نه یک زن و مرد. پديداری حجاب مربوط به رويدادی است كه در سال پنجم هجری موجب نزول آيه 53 از سوره احزاب شد:

ای مومنان، وارد حجره‌های پيامبر نشويد مگر آن‌كه اذن دهد و بر سر سفره‌ی طعامش دعوت كند. در آن حال هم نبايد زودتر از وقت آمده و به ظروف غذا چشم انتظار گشاييد، بلكه موقعی كه دعوت شده‌ايد، بياييد و چون غذا تناول کردید، زود متفرق شويد، نه آن‌جا برای سرگرمی و انس به سخنرانی پردازيد كه اين كار پيامبر را آزار می‌دهد و او به شما از شرم اظهار نمی‌دارد، ولی خدا از گفتن حق شرم نمی‌كند و هرگاه از زنان رسول متاعی می‌طلبيد، از پس پرده طلبيد كه اين كارتان برای آن‌كه دل‌های شما و آن‌ها پاك بماند، بهتر است و نبايد هرگز رسول خدا را (در حيات) بيازاريد و هرگز پس از وفات او با همسرانش ازدواج مکنید. اين كار نزد خدا (گناهی) بسيار بزرگ است» (13).

این آیه به‌طرز شگفت‌انگیزی ماهیت اوضاع عاطفی و خصوصی محمد را در برابر مراودات اجتماعی آن زمان بیان می‌کند و محمد که تازه ازدواج کرده است و در شب عروسی‌اش میل شدید به هم‌خوابگی و بودن با زینب دختر حجش را دارد، با پریشانی عجیبی از درد دیررسیدن به او می‌سوزد. این دیررسیدن چنان او را بیقرار کرده است که گاهی به یک زن سر می زند و زمانی به خانه ی زن دیگر، تا زمان را بکُشد. او بیقرار است، مانند هر انسان عادی دیگر که میل عشق و رسیدن به محبوبش بیقرارش می‌کند، ولی همزمان با آن توان بیرون‌راندن مهمانان بی‌تربیت خود را نیز ندارد و همچنین به دلایلی هم نمی‌تواند دستور دهد تا مهمانان مرخص شوند و او را به حال خودش واگذارند. ولی نبوغ پیشگیری از چنین واقعات آتیه در این است که او به‌دنبال جلوگیری از تکرار چنین وقایع، چنگ به دامن خدایش می‌زند و آیه‌ای برای جلوگیری از رفتارهای بعدی اعراب در روابط اجتماعی‌شان و رعایت‌کردن نزاکت‌های فردی و اجتماعی فراهم می‌نماید. این آیه دقیقاً بیان روابط زمینی محمد و در گیری‌های عاشقانه و عاطفی‌اش با زنانش است و مشکلاتی را که جامعه و افراد پیرامون آن برایش فراهم می‌کنند. خدای محمد تنها معنویتی است که به سراغ او می‌آید و حتی در مشکلات خانوادگی‌اش حامی او می‌گردد و برایش راه‌حل عرضه می‌دارد.

فاطمه مرنیسی در مورد شأن نزول و شرایطی را که محمد با جرأت تمام حرف‌های کاملاً خصوصی خانوادگی‌اش را از زبان خدا بیان می‌کند، چیزی نمی‌گوید و به‌راحتی از کنار آن می‌گذرد. درحالی‌که چنین بیانات آن‌قدر کوچک‌اند که نیازی به مداخله‌ی خدا نمی‌رود و نیاز به توجیه این‌چنینی ندارند که خدا در امور ارضای جنسی محمد در شب زفافش با زینب مداخله کند و به‌صورت رسمی پادرمیانی نماید تا مردان عرب مزاحم زندگی خصوصی و رابطه‌ی جنسی محمد در اولین شب ازدواج‌اش با زینب نشوند. فاطمه مرنیسی نیز این موضوع را بی‌اهمیت می‌داند، ولی برای اطلاعات بیشتر آن چنین توضیح می‌دهد و تا حدودی لحن انتقادی را نیز در سبک نوشته‌اش می‌گنجاند:

«آيه‌ی حجاب در حجله‌ی خواب شب عروسی محمد با زينب دختر حجش و برای حفظ خلوت و مانع ورود فرد سوم «نازل شده» – اين فرد انس بن مالک، يكی از اصحاب پيامبر بود. طبری، در كتاب خود توضيحات انس را اين‌گونه ذكر كرده است:

پيامبر با زينب، دختر حجش، عقد كرده بود. قرار شده بود من عده‌ای را برای شام دعوت كنم. عده‌ی زيادی آمدند. آن‌ها شام خوردند… پس از مدتی پيامبر گفت: «به مهمانی خاتمه بده». زينب در گوشه‌ی اتاق نشسته بود. او زن زيبایی بود. پاسی از شب گذشته بود و همه مهمانان به‌جز سه نفر كه هنوز نشسته و مشغول گفتگو بودند، آن‌جا را ترک كرده بودند. پيامبر كه ناراحت شده بود اتاق را ترک كرد، به اتاق عايشه رفت و با او سلام و احوال‌پرسی كرد. عايشه از او پرسيد:

«همسر جديد شما چطور است؟»

او به اتاق همه همسرانش به همين ترتيب سر زد و دوباره به اتاق زينب برگشت. در آن‌جا ديد كه آن سه نفر هنوز مشغول صحبت هستند. پيامبر (ص) بسیار مؤدب و خوددار بود. وی به‌سرعت آن‌جا را ترك كرد و دوباره به اتاق عايشه رفت. سرانجام، به‌خاطر نمی‌آورم توسط من يا فرد ديگری به پيامبر (ص) گفته شد كه آن سه نفر بالاخره آن‌جا را ترك كردند. آن حضرت به اتاق زينب برگشت. يك پا را در اتاق گذاشت و پای ديگرش را بيرون نگه داشت و در اين حالت پرده‌ای ميان خود و من كشيد. آيه‌ی حجاب در اين لحظه نازل شد» (14).

يك رويداد نسبتاً كوچك، يعنی ترك كمی ديرتر از موقع محل مهمانی شام توسط عده‌ای مهمان موجب عصبانيت محمد و عكس‌العمل سريع خداوند گشت. البته اين آيه تنها آيه‌ی مرتبط با حجاب زنان در قرآن نيست، ولی نخستين آن و يكی از محكم‌‌ترين مستندات فقها براي اثبات لزوم حجاب زنان مسلمان بشمار ميرود.  شايد اگر آن سه مهمان پرچانه زودتر خانه محمد را ترك كرده بودند داستان حجاب در دين اسلام متفاوت از اكنون بود!»(15). 

مرنیسی از قول تاریخ طبری ادامه می دهد: … پیامبر عصبانی شد و به حیاط رفت ، مدتی قدم زد، به اتاق برگشت، و دوباره اتاق را ترک کرد و در انتظار ماند تا مهمانان آنجا ترکنند(16).

گفتمان حجاب اسلامی زیر تاثیر نگاه فلسفی اسلام بوده و آنگونه که قرآن  تفاوت های میان انسان ها و زن و مرد نقطه گذاری کرده است می توان فهمید. در این دسته بندی ها قرآن به طور آشکارا به برتری مرد نسبت به زن تاکید دارد و برای تایید این برتری به دنبال استدلال نیز می باشد که من اشاره های کوتاهی به داشتم. این نگرش روی تمام زندگی زنان مسلمان تاثیر دارد چون زن به مثابه جنس و بخشی از اموال مرد تلقی می شود که مرد روی تن آن حق مالکیت دارد. چنانچه زن را به کشتزار نیز تشبیه نموده است.

آنرا مطالعه کتاب های از سید ابوالاعلی مودودی(17) و آیت الله مطهری درباره حجاب نوشته شده است. هردو تلاش می کنند تا به اشکال مختلف تلاش می کنند تا یک نوع رابطه ی میان بدن زن، رابطه ی جنسی و فساد و اخلاقیات جامعه برقرار کنند و با استفاده از منابع مختلف  عنصر مالکیت مرد بر بدن زن که روح اصلی حجاب اسلامی و مالکیت بر تن زن را تشکیل می دهد توجیه و طبیعی سازی نمایند. 

حجاب و  تاریخ حجاب اسلامی با زدن مهر مالکیت بر بدن زن رقم خورده است. هر تعبیریکه از حجاب از طرف  نظریه پردازان اسلام ارائه گردد نمی توان از کنار شاخص برجسته ی تن زنان مثابه ابژه جنسی و جنسیتی شده رد شد. با اعمال حجاب دسته بندی بدن زن به عنوان متاع جنسی که در اختیار مردان قرار دارد همچنان بر جسته می ماند.

۱.۶. حجاب؛ درفش فاشیسم طالبانی و انقیاد بدن زنان

حجاب تکه‌ی ساده‌ای برای محافظت و نگه‌داری از بدن نیست که انسان‌ها از آن در برابر سردی، گرمی، باد و باران و گرد و غبار طبیعت مورد بهره‌برداری قرار بگیرد. حجاب باوری است که بدن کودکان دختر و زنان را در دایره‌ی ایدئولوژیک نگرش معطوف به مالکیت بر بدن زن، کنترل جنسی، و جنسیت تعریف و باز تولید می‌کند. از این رو باید سخن از حجاب را در چارچوب مسائلی قدرت، آزادی، حق برابر و حق داشتن مالکیت بر بدن زنان به بحث گرفت. حوضه‌ی اعمال حجاب بدون درک و شناخت جایگاه زن در اسلام و آزادی آن سطحی‌نگری در مورد جایگاه و نقش حجاب به عنوان یک ابزار کنترل بر بدن زنان می باشد.

 کنترل بر بدن دختر از همان اوان کودکی است و حتی پيش از اولين دوره پریودش می‌باشد. زن‌سازی دختر با به راه‌انداختين ماشين ايدئولوژيک جداسازی  و پوشاندن حجاب آغاز می‌شود. اسرارآمیزی تن دخترانه و خودش زاییده جنسی‌سازی تن بوده و و در روابط منجر به تحكيم موقعيت نابرابر دختر و پسر در سهم‌شان در توليد آتی و آماده‌گی آن برای سهم‌گيری در نظام حاکم است.  در کشور‌های اسلامی به ويژه از دهه هشتاد ميلادی به بعد که اسلاميسم سياسی جان تازه گرفته است روی توليد حجاب به مثابه ابزار سياسی و توليد هويتی خودی استراتژی نيرو‌های اسلام‌گرا بوده است.  کنترل بر بدن دختر در مکانيسم فرهنگ خوانواده‌گی تعبيه شده است و برای پسران اين نرم‌های نامرئی اجازه می‌دهد تا ماده‌های خانواده را زير چشمان کنترل قرار دهند. در عين زمان کنترل يک امر تعميم یافته و مشترک برای تمام اعضای خانواده است که بايد عضو دختر را کنترل نمایند.

ایدئولوژی احساسی خواندن زن و عاطفی شمردن وی در درون فرهنگ کنترل اصل نابالغ شماری زن را به نرم نامریی ولی روشن تبديل می‌کند.  بد انگاری رابطه‌ی جنسی جدا از قلم‌رو کنترل مرد بر آن و تابو نمودن تن زن و به ويژه سکس جدا از روابط تعیین شده، بدن زن را به بخش از مالکيت مشترک خانواده و اعضای مردانه‌ی قبيله قرار داده است.

حجاب به مثابه نماد ایدیولوژِک جایگاه ویژه‌ی در اندیشه اسلام سیاسی طالبانی دارد. حجاب نخستین قدم اعتقادی نامرئی‌سازی بدن زن در جامعه مردسالار و امکان برای حذف تن آن از انظار عامه و ساحره‌کشی معاصر ذهنی به شمار می‌آید.  حذف بدنی زنان بازگشت آن‌ها به کار مجانی و و برده‌گی می‌باشد که در نظم اقتصادی مردسالاری معاصر نتایج انباشت کار مجانی است و در عین زمان مایه تولید مثل برای به کار گرفتن ماشین جنگی و ارتش مجانی از کارگران، انتحاری‌ها در نظم طالبانی نقش بازی می‌کند. استثمار جنسی از تن زنان به عنوان برده‌گان جنسی را توجیه دینی می‌شود و راه‌های هرگونه برابری‌خواهی فکری را برای زنان خنثی می‌کند.

طالبان یکی از جریان قهار باورمند به نظام برده‌داری جنسیتی‌اند که در جهان امروز به صورت مسلحانه برای بقا و باز تولید این نظم مبارزه نموده و قدرت سیاسی را کسب کرده‌اند. آن‌ها  با شعار انکار و حذف زنان به میدان آمدند. کلیت مضمون فلسفه سیاسی و دینی آن‌ها اجرای قوانین آپارتاید جنسیتی اسلامی در جامعه است که زنان را به ماشین تولید مثل و ابزار جنسی در خدمت میل جنسی مردان تقلیل می‌دهد و از این طریق زنان انسان‌زدایی و به شی‌واره‌ی جنسی تبدیل می‌گردند.

حجاب درفش فاشیسم اسلامیست‌های قرن 21 بوده و در طی سال‌های گذشته در میان محافل اسلامیست و حتی دولت‌های 20 سال اخیر در افغانستان مورد بحث و گفت‌وگو  قرار گرفته است. اسلامیست حتی در غرب از کودکان به خاطر طرح مسئله حجاب به مثابه امر سیاسی سود برده‌اند. نمونه‌های فرانسه گویای استفاده‌ی ابزاری از این پرچم برای مطرح شدن شان در جوامع غربی به حساب می‌آید. 

در افغانستان جهادیست ها بعد از سقوط دولت نجیب در سال 1992 و در طی این سال‌ها بعد تمام تلاش‌شان این بوده است تا راجع به حجاب و پوشش زنان و دختران تصمیم بگیرند و با استفاده از این ابزار آن‌ها را به زندان‌های به نام خانه بفرستند. 

در طول عمر دولت‌های بعد از 11 سپتامبر در افغانستان، نمونه‌های را که وزارت معارف افغانستان برای پوشش دختران در مکاتب و معارف افغانستان توليد نموده بود، نمادها و استريوتيپ‌های رسمی از سلطه ایدئولوژی اسلام سیاسی به حساب می آید. این همان سلطه برهنه ی آپارتاید جنسیتی اسلامی است که در حال متعارف ساختن تفاوت حقوقی جنسيتی و مقدمه‌های بيش‌تر بر تداوم و مشروعيت اعمال تبعيض بر زنان است. اين سازه‌های پوششی که برای دانش آموزان دختر دیزاین شده بود بازتاب باور ايدئولوژيک ناشی از سیاست اسلام طالبانی و جهادیست‌ها بود که در راستای نظریه‌ی «زنان متاع و کشت‌زار مردان» گفت‌ و گو و ماشين توليد مثل، و وسيله‌ی ارضای جنسی برای مردان عمل می‌کرد و بار ایدئولوژیک و تربیتی آن برای دختران فرو کاستی تن آنان به عنوان تن‌های جنسی بود. اين امر در تبین همان فلسفه هستی‌شناسی انديشه آن‌ها  نسبت به بدن زنان هماهنگی داشت که زنان از قبرغه چپ مردان برای کامل کردن آن‌ها  آفريده شده است. در اين گونه نگرش مالکیتی بر تن زن، ناقص انگاری آن‌ها  توجيه ايدئولوژيک مذهبی را بکار برده می شود. پوشش اسلامی نماد از اين نگرش است و ابزار تداوم معنوی مالکيت بر تن و روان زن می باشد. پوشش اسلامی و جنسی‌سازی دختران از آوان کودکی ابزار معنوی و توليد ميکانيسم‌های نرمال‌سازی چند تکه پارچه برای تضمين نمودن حق مالکیت مرد بر تن زن است. از اين رو هم دولت‌های پیشا طالبانی 20 سال اخیر افغانستان از راه آموزش و پرورش و ابزار رسمی به طبيعی‌سازی شالوده‌های نظم پدرسالاری و حق مرد بر اساس ارزش‌های پدرسالاری و تحقير زن بنا شده است. دولت‌ها به مثابه نماينده‌های از رژيم ارزشی کهن تصميم می‌گرفتند تا در پوشش کودکان دختر دخالت نموده و به مشروعيت آن ماديت بخشند. اين نوع حجاب، پوشش ساده و ميراث جامعه دهقانی نيست بلکه نماد و سمبل آپارتاید و برده‌گی  جنسیتی زنان است که به واسطه نظریه پردازهای مذهبی سیاسی، ديزاين شده و از طريق زور دولتی اعمال می‌گردد.

۲.۶. حجاب، انقیاد و کودک حجابی

اسلام سیاسی برای توفیق بیشتر در اعمال سلطه اش بر اندیشه های زنان کودک حجابی را رایج ساخته است. شما سیلی از کودکانی را مشاهده می کنید که هنوز به بلوغ نرسیده اند ولی موهایشان با تکه و پارچه ها و تنشان با لباس های پوشانده می شود. طبیعی سازی برای تولید انقیاد و سلطه ی روانی بر بدن زن، اسلامیسم بدن کودک دختر را از آوان سنین کوچک در اختیار می گیرد و به مرور زمان آن را در فرایند طولانی به بخشی اصلی بدن زیستانه بدل می نماید. این یکی از استراتژی های سلطه است که برای انقیاد بدن صورت می گیرد و دختر را از بدن و خواسته هایش بیگانه می نماید تا به ابژه ی جنسی جا عوض کند. این استراتژی حتی در غرب تا اندازه ی موفقیت آمیز نیز بوده است چون افزون بر اینکه زن نسبت به بدن و خواسته های تنش بیگانه می شود، پنهان شدن نتش در لای لباس ها نگرشی را تولید می کند که گویا وقتی که تکه های حجاب را از تنش دور می کند، خود را برهنه احساس می نماید. 

طالب به مثابه ی گروه مرد سالار و معتقد به اسلام سیاسی اعمال سلطه اش را با تحمیل حجاب آغاز کرد چون برای طالب بدن زن سر منشا و رکن بنیادی گناه به شمار می‌رود که روی پاداش مردان از جانب خدا اثر منفی می گذارد. تلاش دیوانه وار طالبان  تا بدن را از خود واقعی‌اش که دارای نیازمندی‌های طبیعی زنده‌گی است به مثابه‌ی چیزی جدا از نیاز های باز تعریف نمایند. در میان اکثر جوامع بدن کودک پاک و منزه و دارای فضیلت خاصی حساب می‌آید ولی دیدگاه مذهبی وارد قلم‌رو زنده‌گی  کودکان دختر می‌گردد که دختران هنوز در سنین کودکی‌اند این ویژه‌گی‌ها برای پسران و مردانه‌گی باقی می‌ماند و دختر وارد قلمروی وسوسه‌های جنسی قرار داده می‌شوند و تمام صفات‌های  جسمانی طفولیت و پاک کودکانه از دختران گرفته می‌شود و آن‌ها را با تکه و پارچه‌های می‌پوشانند و فرایند پرورشی بیگانه‌گی دختران با بدن‌شان آغاز شده و توسط پارچه‌های به نام حجاب روند نظارت بر بدن‌شان و کنترل بر آن‌ها آغاز می‌گردد. در جانب مقابل این اوصاف اخلاقی و متافیزیک خداگونه‌گی کودکانه، به عنوان انسان منزه و پاک برای پسران و مردان که مخصوص آن‌ها انگاشته می‌شد باقی می‌ماند. ازاین‌رو در ماشین پیچیده‌ی تربیتی و ساختن زن به عنوان جنس دوم در جامعه مذهبی حجاب کودکان نقش اساسی را ایفا می‌کند تا کودک دختر از مسیر حمل حجاب قابلیت به پذیرش ارزش‌های زن‌ستیزانه دیگر دینی انعطاف پذیرتر شود. از این رو جامعه مدرن باید حمل حجاب اسلامی را برای کودکان زیر 18 ممنوع اعلام نماید.

۳.۶. حجاب به‌مثابه اعمال خشونت سیستماتیک بر بدن

مسئله حجاب اجباری به عنوان عنصر مرکزی در دریافت اسلام سیاسی و طالبانی اهمیت دارد. حجاب اجباری و مقید نمودن تن زن با این سیاست آپارتاید جنسیتی گره خورده است.اعمال حجاب اجباری شبیه شکار ساحره در قرن  17و16م زنان توسط طبقه ی جدید در تعامل با مذهب به شمار می آید. شکار زنان زیرعنوان ساحره ها مقدمه ی بر غایب سازی تن زن از جامعه بود. و گسترش کار مجانی در خانه و تولید اساسی نیروی کار در اروپا به شمار می رود.

طالبان مانند نیروهای سیاسی و مذهبی در 16 و 17 اروپا با آغاز به دست گرفتن قدرت در ماه اگست  2021 با اعمال خشونت مهندسی مدل حکومت آرمانی خود، بر بدن زنان آغاز کردند. دراین مهندسی بدن زن به عنوان بدن سیاسی ویرانگر و دشمن درجه یک تفکر طالبانی به نمایش درآمد که خصلت نمای ماشین فکری طالبانی بود. این آغاز انضباط بدن بع عنوان امر سیاسی با خشونت قرون وسطایی و اعمال فشار صورت گرفت. چون در منطق طالبانی بدن زن از اساس شورشگر و در پی ویرانی بنیان های دیدگاه مذهبی قرار دارد.  تمام اسناد و شواهد خشونت طالبانی در مدت نزدیک به یک سال از حاکمیت شان در کشور، برای مهندسی بدن زنان اجرا و به نمایش گذاشته شده است. حجاب اجباری و امر به غیابت زنان یکی از این شیوه های سیاست انضباط بدنی طالبانی بوده است. شگفت انگیز این است که طالبان اعمال خشونت بر بدن زنان را، انسانی تلقی می کنند و تمامی تلاش آن ها این است که به زور به آنها تفهیم نمایند که تمام اعمال خشونت و محدودیت برای انضباطی و مطیع ساختن بدن آنها برای نجات و اسلامیزه سازی جامعه می باشد و تمام این دانش و فقط در اختیار یک ملا به نام امیرالمومنین قرار دارد و سعادت و خوشبختی زنان در گرو پیروی از این ملا می باشد. در صورت عدم اطاعت از این انضباط بدنی، طالبان به خشونت خویش علیه بدن های شورگر زنان ادامه خواهند داد.

این سیاست خشونت سیستماتیک بدنی علیه زنان، افزون بر انکار و حذف حضور اجتماعی زنان به معنای سیاست باز گشت زن به خانه و تولید کار مجانی و جنسی برای مردان نیز می باشد. بدون نیروی قهری و دولتی و اعمال ستم مضاعف بازگشت زنان به وضعیت متصور نمی باشد. این دقیقا همان سیاست حذف زنان ساحره کشی که در قرن  16 و 17 میلادی به قیمت کشتار دهها هزار زن در اروپا گردید و هم اکنون در آفریقا و آسیا اجرا می گردد. تناقض طالبان در سیاست انضباطی بدن در این است که در عین زمانیکه این ها سرشار از نفرت و تحقیر نسبت به بدن و بوِژه بدن زنانه هستند و برای حذف آن از هیچ اعمال زوری فروگذار نمی کنند، مشتاق بدن های متافزیکی حور و غلمان در بهشت هستند و سربازان خود را برای رسیدن به بدن هاو سیکس خیالی با حور و غلمان بسیج می نمایند و در پی انقیاد آن هستند. این موضوعات را می توان در ادبیات حماسی و جهادی آنها که برای اجرای انتحار  مشاهده نمود. در کتاب روایت های طالبان اثر توماس جانسون به برگردانی فردوس کاوس که در باره استفاده طالبان از ادبیات محتوای اشعار طالبان را در عرصه های مختلف مورد بررسی قرار می دهد. او  در صفحه 179 با اشاره به یکی از اشعار طالبان چنین توضیح می دهد:

دستارت بده

چادرم را سر کن

بیا در خانه بنشین، من به میدان می‌روم… (18) 

برای کسی که زبان را به‌عنوان نظام از نشانه‌ها مورد تحلیل قرار می‌دهد، آغاز این شعر مقدمه‌ی هست برای واردشدن به نگرش طالبانی و موقعیتی که آن‌ها برای زنان در جامعه قائل هستند. در این دو مصرع به‌صورت خیلی‌ها روشن نشان داده است که مخاطب طالب زن روستایی است و جایگاه زن در این اندیشه خانه است و این زن روستایی باید چادر بسر کند. در اینجا یبق رسوم قبایل چادر نماد جنس کهتر است و در سلسله مراتب اجتماعی از موقعیت فرودستی برخوردار است. دوآلیسم میان زن و مرد در مقام اجتماعی و سلسله مراتب زن و مرد تعین می گردد. اگر مرد در واقع می خواهد مردانگی خود را حفظ کند باید به جنگ برود و این افتخار آفرین است و اگر نه جایگاه پست تری در انتظارش خواهد بود. برای اینکه در این فرهنگ مرد سالاری مرد جایگاه خود را از دست ندهد و مرد باقی بماند باید به جنگ خارجی ها برود و از کشورش به دفاع بپردازد. اینجا به صورت مشخص امر جنسین سیاسی می شود و به موضوع حیثیتی به واسطه مردان طالب تبدیل می گردد. طالب به طور مشخص از محیط و ارزش های قومی و قبیله ی خویش الهام می گیرد و تولیدات شاعرانه و سیاسی اش با تثبیت جایگاه فرودستی زن تداوم پیدا می کند و از سیاه نمایی دشمن تا جنسی سازی مقوله های وطن و آزاد سود می برد. در اینجا بدن زن کاملا حیثیتی می شود و به عنوان یک امر و ابژه جنسی در خدمت مبارزات مردان و ادبیات مردانه قرار می گیرد. جابجایی موقعیت برای یک مرد سالار قرار گرفتن دردو جایگاه متفاوت به ويژه جایگاه زن طبق سنت ها و ارزش های مسلط طالبانی به معنای خود کشی می تواند تلقی گردد.

در ایدئولوژی طالبان بدن زدایی زن همزمان با تمجید بدن متافیزیک برجسته می شود. بدنی را که پیشرفت های که جامعه مدرن و سرمایه داری به ابزار کار و مرکز فعل و انفعالات کار و سرمایه کشیده است دوباره وضعیت پیش از آن برگرداند.

۷. نتیجه 

اسلامیست‌ها عفت و نجابت زن را با حجاب گره می‌زنند و نداشتن حجاب را نوع بی‌عفتی و فساد اخلاقی تلقی می‌نمایند. در کتاب‌های نظریه‌پردازان دینی مانند مودودی و مطهری به وضوح میان حجاب و عفت و نجابت رابطه برقرار می‌شود و حجاب را به گونه ی با نجابت خانوادگی و سپس با جامعه ارتباط می دهند و از این مجموعه به استدلال های من درآوردی آن را با فساد اجتماعی و بالاخره دلایل سقوط جامعه در انحراف از فضایل اخلاقی پیوند می زنند. در واقع تمام تلاش این ها آمادگی زمینه های دینی و برای باور پیداکردن به این امر است که برهنگی بدن زن باعث انحراف می گردد.

امر تحمیل حجاب اجباری در اندیشه های اسلامیست ها و تکرار آن به اشکال مختلف تاکید روی ابژه ی جنسی بودگی بدن زن وکاربرد حجاب در این راستا می باشد که زنان را در چنبره ی سیاست تحمیل پوشش نوع خواسته ی خودشان قرار می دهند. این سیاست کرداری گروه های مذهبی است که به صورت گروهی نگرش حمل تکه ی را به عنوان نماد از فضيلت زنانه به جامعه تحمیل می کند.

حجاب اجباری اختيار داشتن و نداشتن پوشش را از زنان می‌گيرد و آن‌ها  را مورد تحقیر قرار می‌دهد. پارچه‌های که در کارخانه‌های چينی پاکستانی و يا جا‌های ديگر دنيا ساخته شده حالت تقدس را بخود می‌گيرند و نماد امر جدایی جنسیتی و فاصله اجتماعی می‌گردند. نماد تفاوت ميان زن و مرد در زمين با تعبير آسمانی ساختن تبعيض بر مبنای جنسيت. اين‌جا دولت اسلامی به مثابه حاکم مطلق عمل می‌کند و نه تنها در پی ساختن تن زن، بلکه اعلام فرمان‌روایی بر تن زن و زمینه های توليد داغ فرافکنی زنان و تحقیر آنان را فراهم می سازد. صدور فرمان تحميل فرم پوشش و اصلن سخن گفتن از پوشش رسمی زن مغاير با حق برابری زن است. دولت اسلامی با تعريف پوشش با اين شيوه تن کودکان دختر را جنسی سازی  می‌کند و اين ناشی از نگاه بيمار جنسی مردانه است که ساختار‌های پدرسالاری بر جامعه تحميل و جاری نگه میدارد. 

بنابراین سیاست طالبان در مورد اعمال پوشش اجباری به عنوان ناب‌ترین دولت اسلامی تداوم سیاست جهادی‌ها اما با برنامه‌های اجباری و دقیق در پی حذف سیستماتیک و محو حضور زنان در اجتماع و بازگشت آنان در چهار دیواری خانه می باشد تا از این طریق بتوانند به سلطه خدایی مردانه تداوم بخشیده و اصول اساسی اسلام را تحقق بخشند.

در تفکر اسلامی بدکارگی با بی حجابی ربط پیدا می کند یعنی اگر زنی و یا دختری طبق معیار های اسلامیست ها حجاب نداشته باشند فاحشه به شمار می روند. اگر زنان چند متر پارچه را روی بدنشان حمل کنند، جامعه اسلامیی بدون خطا های اخلاقی به وجود می آید. در این باور رابطه تن زن و حجاب روشن است. تن زن هما نسان که باعث خروج آدم از بهشت گردید عامل گناه و معصیت شمرده می شود که در ذات خود همان معصیت پنداری تن زنان در جامعه است که مردان به عنوان جنس برگزیده از آن متاثر می گردد. از این رو تن و حجاب نه تنها دو پدیده ی جداگانه شمرده نمی شوند بلکه حجاب بخشی از تن زن معصوم و محجبه ی پرهیزگار به شمار می رود که با حمل آن باعث تولید انسان های به شدت اخلاق مدار و پرهیزکار در جامعه می گردد.

تمام تلاش مطهری در کتاب مسئله حجاب (در قدم نخست جنسی‌سازی تن زن است: یعنی سعی کرده است تا بدن زن را به صورت کامل به ابژه جنسی تبدیل نموده و در جایگاه فحشا قرار دهد، سپس آن را برای جامعه خطرناک تلقی می کند. او در صفحه 77 این کتاب بی حجابی را معادل ابتذال می خواند. از آنجا که تن زن دراین تفکر به مثابه ی میدان بهره کشی جنسی میان مردان قرار می گیرد،  میدانی که همه ی فزیک زن ابژه ی جنسی شده است. او سپس منطق خود را بر آن اساس بنا می نهد. این انتقال جایگاه زن به مثابه ی ابژه ی جنسی، زن را از انسان و وضعیت سوژگی خارج می سازد. مطهری راجع به تن زن و خواست ها و محدودیت های آن سخن زده تا آنجا جلو می رود که زن را به عروسکی جنسی بدل می کند که هیچ اراده ی از خود ندارد و موجودیتش تنها اغواگری تن مرد است و این مسئله  از نظر مطهری باعث فساد در جامعه می گردد. بنابراین راه حل مطهری انداختن تن زن در داخل قفس حجاب است. مطهری پیچاندن تن زن در تکه پارچه های سیاه به نام « بالا بردن احترام زن و جلوگیری از ابتذال او) می نامد. مطهری با این سفسطه بازی و منطق مردسالاری در پی ابژه جنسی سازی بدن زن است و کلیت نگرش مذهبی و اسلامی اش را بنا می نهد. این دقیقن یکی از مشکلات جدی تفکر و نگرش اسلامی در رابطه با بدن زن است که مانند درد بی درمانی گلوی اسلامیست ها را خفه می کند.

***

منابع و رویکردها

(۱)  «آپارتاید» در زبان هلندی و آفریکانا که گویشی هالندی است که در آفریقای جنوبی به آن صحبت می‌شود و به معنای «جدا بودن و جداسازی» به کار می رود. این گویش هالندی  در طی سلطه‌ی استعماری و کشورگشایی‌های اروپایی در سال 1700 م. به‌واسطه‌ی مهاجران سفید هلندی در آفریقای جنوبی وارد شده و صحبت می‌شود.

آپارتاید  یک سیستم دولتی در آفریقای جنوبی بود که در سال ۱۹۹۴ لغو شد که به طور سیستماتیک گروه‌ها را بر اساس طبقه بندی نژادها از هم جدا کرد. سیستم تفکیک نژادی آپارتاید در سال ۱۹۴۸ در آفریقای جنوبی قانون‌گذاری شد، زمانی که این کشور رسماً به چهار گروه نژادی سفید پوست، سیاه پوست، هندی و رنگی (یا افرادی از نژاد مختلط، یا غیر سفیدپوستان که در دسته‌های غیر سفید دیگر جا نمی‌گرفتند) تقسیم شد. ‘میهن‌ها’ برای سیاه پوستان ایجاد شد، و هنگامی که آن‌ها  در خارج از میهن با سفید پوستان زنده‌گی می‌کردند، غیر سفیدپوستان نمی‌توانستند رای بدهند و مدارس و بیمارستان‌ها ی جداگانه‌ای داشت و حتی سواحلی که می‌توانستند شنا کنند یا نیمکت‌هایی را پارک کنند که می‌توانستند روی آن بنشینند.

این یک جرم جنایی برای یک سفید پوست بود که با فردی از نژاد دیگر رابطه جنسی داشته باشد، اما فرد نژاد دیگر، نه سفید پوستان، در نتیجه تحت پی‌گرد قانونی قرار خواهد گرفت. سیستم آپارتاید زمانی به پایان رسید که رئیس جمهور نلسون ماندلا در سال ۱۹۹۴ قدرت سیاسی را در آفریقای جنوبی به دست گرفت. (برگردان: کاوه)

Apartheid Education – New Learning Online. https://newlearningonline.com/new-learning/chapter-5/supproting-materials/apartheid-education. Åtkomstdatum 24 mars 2022

(2)

”Le voile, «objet de mode» ou instrument idéologique des salafistes  ?” LEFIGARO, 05 april 2016, https://www.lefigaro.fr/vox/societe/2016/04/05/31003-20160405ARTFIG00148-le-voile-objet-de-mode-ou-instrument-ideologique-des-salafistes.php.

 (۳) «ترجمهٔ آیه 70 سوره اسراء – ترجمه‌ى فارسی – مركز رواد ترجمه”. دایرة المعارف قرآن کریم.

https ://quranenc.com/fa/browse/persian_ih/17/70. Åtkomstdatum 18 maj 20.

(۴) [۱۶] سوره نحل، پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی, 21 mars 1900, https ://makarem.ir/main.aspx?reader=1&lid=0&mid=12558&pid=61831.

(5) تفسیر سوره بقره. http ://tohidroshd93.rozblog.com/post/2. Åtkomstdatum 18 maj 2022.

(6) ”تفسیر آیه 34 سوره نساء”. پایگاه سخنرانی مذهبی, http ://sokhanrani.iranseda.ir/DetailsAlbum/?VALID=TRUE&g=79860.

 (7) مرنیسی، فاطمه، زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش، ص:110.

(8) همان، ص 122.

(9) ”رژیم طالبانی و روشنفکران ارگانیک”. روزنامه ۸صبح, 18 april 2022, https://8am.af/talabani-regime-and-organic-intellectuals/

(10)

 sujet/objet », Conjonctures, n° 44, Politically Correct, p 84 Valérie Daoust, « Le discours sur l’hypersexualisation ou le divorce

(11) مرنیسی، فاطمه، زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش، ص 110.

(12) همان، ص 122.

(13) همان، ص 155.         

 (14) مرنیسی، ص 155            

(15)

  Maudūdī, Abu-’l-Aʿlā al- och Ashʿari al-. Purdah and the Status of Women in Islam. Reprint, Mohit Publ, 1999.

(16) متن قرآن, سوره 4: النساء, آیه 34 – آیه 43. http://www.parsquran.com/data/showall.php?sura=4&ayat=%DB%B3%DB%B4&xid=17259,15700021,15700105,15700124,15700149,15700168,15700173,15700186,15700201. Åtkomstdatum 18 maj 2022.

(17) مطهری، مرتضی، مسئله حجاب، تهران ۱۳۷۰ش.

( 18) جانسون توماس، روایت‌های طالبان، نقش اطلاع‌رسانی و فرآورده‌های تبلیغی در جنگ افغانستان، برگردان فردوس کاووس، 2019.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

فیسبوک
تویتر
لینکدین
تلگرام
واتساپ

مطالب تازه

بیانه اتحاد

اتحاد مبارزان سوسیالیست

هژمونیسم امپریالیستی غرب بر جهان در حال فروپاشی است؛ سلطه‌ای که با خود جنگ‌ها، رنج‌ها و نابرابری‌های زیادی به همراه داشته است. امپریالیسم سرمایه‌داری جهان

افسانه آریایی

پيشينه ايدئولوژيکی رايش سوم نويسنده: ايوا تالمداژ برگردان: زلمی کاوه بحران رايش سوم تنها جهش راديكال نبود بلکه يک تغيير شكل دولت آلمان محسوب ميشد

مقوله‌ی امر مشترک و مقوله‌ی ملتيتود در درون هم قرار داشته و تمايل در هم‌آميختگی و ابهام دارند.

درباره‌ی‌ کتاب «امر رفاه مشترک»

آنتونیو نگری، جامعه شناس و فیلسوف مبارز، در اول آگوست سال ۱۹۳۳ در پادوای ایتالیا به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات، در همان شهر به تدریس فلسفه‌ی سیاسی مشغول شد. او به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان اتونويست‌ها شناخته می‌شود.