نژادباوری در جمهوری اسلامی ايران و توليد ناسيوناليسم ضدافغانی

مطالب مرتبط

موضوعات مرتبط

ز.کاوه

نژادباوری، ترویج رفتار نژادگرایانه، و تولید تبعیض توسط دولت جمهوری اسلامی و نژادباوران ایران نباید به همه‌ی مردم ایران تعمیم داده شود. حتا اگر یک انسان متولد ایران ضد باور نژادی و نزاد پرستی باشد تعمیم باور نژادباوری به همه ایرانیان اعتبار خود را از دست می‌دهد.

رژیم استبدادی مذهبی جمهوری اسلامی ایران مسئول باز تولید نژادباوری و تولید تبعیض نژادی درایران است؛ زیرا حدود 5 دهه است که بر تمامی ابعاد زندگی مردم ایران سلطه دارد.

مقوله‌ی نژادباوری بر مبنای تقسيم‌بندی انسان بر ويژگی‌ها و تفاوت های بيولوژيک مانند رنگ پوست، مو و اندازه قد تعريف می شود ( فرهنگ علوم سياسی ص.234).

تمرين رفتار نژادباورانه بر کارگران مهاجر افغان در ايران به امر روزمره توسط مقامات و بخشی از مردم ايران تبديل شده است. افغان‌هايی که از ايران به غرب پناه آورده اند از راسيسم ايرانی و رفتارهای نژادباورانه خبر می دهند و من راسيسم زيسته را از زبان صد ها تن از نوجونان که از ايران به سويدن پناهنده شده و در مراکز آموزشی اين‌جا جذب شده و به تحصيل مشغولند شنيده ام. همان‌طوريکه آلبرت ميمی می گويد:

راسيسم و نژادباوری تجربه زيسته است (ميمی:31). اين تجربه ای روز مره ی مهاجر افغان در ايران است. ميمی می گويد که نژادپرستی ستمگری بر بنياد تفاوت است و اگر اين تفاوت موجود نباشد، نژادپرست آن‌را ابداع می‌کند(همان منبع). علرغم تشابهات زيادی که ميان مردمان ساکن افغانستان و ايران وجوددارد. نژادباوران درايران موفق شده اند تابه ابداع تفاوت های بر پايه نژادباوری در ميان مردم،از طريق مطبوعات و رسانه ها بپردازند. ابداع نژادباوری و راسيسم پديده‌ی تاريخی است که در يک لحظه به وجود نمی‌آيد. نژادباوری توليد تاريخی دولت و ملت و نخبگان در گستره تاريخ دولت ملی است که ايران نيز از این قاعده استثناپذير نيست. درايران از عصر مشروطيت به اين‌سو و بويژه دردوران رژيم سلطنتی آخرين شاه ايران توليد ذهنيت آريامنشی و افسانه‌های رسمی تاريخی برای ايجاد هويتی نژادی ايرانی بخش از مواد درسی مدارس، دانشگاها و رشته های تاريخ و باستان شناسی را تشکيل می‌داد. همان‌سان که هابسباوم معتقد است که توليد جشن ها و اعياد در بستر خواسته های دولت ملی بخشی ازپروژه های دولت ملی برای توليد تاريخ ملی است، درايران نيز همين روش را برای ابداع خيالات تاريخی اندر باب نژاد و تاريخ توليد کردند و هويت نژادی آريايی را بر آن مبنا آفريدند. ازاين رو بي‌گانگی ستيزی و خود شيفتگی تاريخی ايرانی توام با تبليغات ضد خارجی، بويژه ضد افغانی در بسا مواقع ذهنيت خودی راسيسم می آفريند و توهمش را از ذات گرايی باستانی و ذهنيت سازی دولت ناسيو ناليستی می گيرد.

غيريت سازی ديگری را می سازد و در عين زمان خود را نيز خلق می‌کند. و برای خود در همه ی عرصه‌های ارزش بیش‌تر و فراتر قايل است. همان‌طوريکه يادآوری کردم راسيسم ايرانی پيش از جمهوری اسلامی وجود داشته و تاريخ نگاری نژادی گره خورده است و در درازنای عمر جمهوری اسلامی ايران به اوجش رسيده است. تا آن‌جا که به دستور مقامات جمهوری اسلامی جريد و فروش مواد غذايی، خريذ دارو، گشت و گذاردر پارک های عمومی، رفتن به کنار دريا، پيوند اعضای بدن ايرانی برای افغان‌ها ممنوع شده است.

تجربه زيسته‌ی افغان‌هایی که در ايران بوده اند و من آشنايی با صد ها تن از آن‌ها دارم چه در رابطه با تجربه کاری و چه درزمينه حساسيتي که کلمه افغان درذهن مردم ايران تلقين شده است نشان می‌دهد که ازمنظر راسيسم رسمی ايرانی واژه افغانی معادل همه بدی‌ها بوده و افغان بودن در رسانه ها به موجودغير انسانی تقليل يافته است. در ايران بنا به دستور مقامات رسمی به راحتی بی‌آن‌که کسی احساس شرم کند به کارگر افغانی در محل کار و در ميدآن‌های عمومی، در دراتوبوس ها و … توهين کرد. دستورات اواخير مقامات امنيتی و قضايی ايران به هر شهر وندی ايرانی دستور می‌دهد تا پناهندگان افغان را مورد بازجويی قرارداده و به مقامات اطلاع دهند. درايران هيج مرجع و منبع رسمی از حق انسانی آن‌ها به دفاع بر نمی‌خيزد. درايران راسيسم مذهبی ايدئولوژی سلطه است وبه توليد و تکثير ارزش‌های بيگانه ستيزی و غيريت‌سازی که با مذهب عجين شده است می پردازد.

نژادپرستی

پراکتيک سياست دولت ايران و مقامات ايران را در مورد پناهندگان و مهاجرين افغان را تشکيل می‌دهد. رفتار تبعيض گرا و اعمال تبعيض شاخص برجسته زندگی کارگران مهاجر افغان در ايران را رقم می زند. برخورد کارمندان و نيروهای انتظامی، پوليس، بسيج، پاسداران با کارگر افغانی از موضع تبيعيض آميز و نژادباورانه صورت می گيرد. نثار کلمات توهين آميز تحقير مليتی، هتک حرمت، دشنام‌های زشت راسيستی به سرو صورت قربانی که همان «افغانی» است، بخشی از رفتار تعميم شده ی فرهنگ و باوری راسيستی است.

کافی است نگاه به به تيتر اخبار وروزنامه ها و نشرات ايرانی درباب جرايم اجتماعی بياندازيد و يادرانترنت جستجو کنيد متوجه شيو های گزارش روزنامه نگار های نژاد پرستانه خواهيد شد که با چه شيوه ای دررابطه با کارگران مهاجر افغان گزارش تهيه می کنند. کافی است اين شيوه ها را با شيوه گزارش روزنامه نگاران عصر آلمان هتلری مقايسه کنيد. آنگاه درخواهيد يافت که چه شباهت بی نظيری ميان شيوه گزارش دهی نژادباورانه آن‌ها دردوزمان متفاوت وجود دارد. دراين شيو توليد تفاوت ها بر مبنای تفاوت محل توليد و رنگ پوست استواراست. ماشين دولتی نژادباورانه ايران نقش عمده دارد و سران آن باشيوه های متخلف به توليد ذهنيت تبعيض آميز و نژاد پرستانه در ميان مردم می پردازند. نمونه های توهين آميز و نژادباورانه از سخنان هاشمی رفسنجانی و مقامات دولتی ايران در مورد افغان‌ها در سايت های انترنتی و جود دارد که هرکسی بايک جستجوی ساده در ماشين های جستجوگر م‌ تواند به آن‌ها دسترسی پيدا کند (2).

همان‌طوريکه گفتم برخورد رسانه‌ها و رژيم ايران درمورد پناهندگان افغان شبيه برخورد رژيم نازی آلمان درمورد يهوديان است. رژيم جمهوری اسلامی ايران مانند رژيم گذشته آپارتايد درافريقايی جنوبی جاهای معينی رابرای کار وزندگی تعريف کرده است. محل کارش پناهندگان راپراکيس راسيستی مشخص ساخته است. مرغداری، کار های ساختمانی، پاک‌سازی شهر، خشت سازی و چند ين شغلي که مهاجرين افغانی مجاز به داشتن آن‌ها می باشند. دقیقا مثل قوانين نازی ها در آلمان هتلری. آن‌ها همسان همپالکی های نازی شان بودوباش افغان‌ها در شهر های مختلف ايران ممنوع می نمايند.(3).

در رژيم جمهوری اسلامی تبعيض نژادی بيولوژيک در ميان جامعه حساسيت ايجاد نمی‌کند چنانچه موسسات مذهبی نيز در ترويج انديشه های نژادباوری سهم جدی ايفا می‌کند. مثلن پيوند اعضای بدن ايرانی باافغانی را ممنوع نموده اند يعنی اينکه در هيج رژيم مدرن امروزی چنين حکمی يک عمل نژاد گرستانه معنا می يابد. اما درجمهوری اسلامی ايران بخش از نرم های رسمی است (4).

عوام‌فريبی رژيم اسلامی ايران

درنتيجه‌ی اوضاع فلاکت بار اقتصادی و سياسی و فضای بيگانه ستيز وعوام فريبانه و فاشيستی راکه رژيم غالب عامل اساسی آن است، ذهنيت فاشيستی درتوده های مردم به‌وجود آمده است که منجر به رفتار خشن و بيگانه ستيزی بیش‌تر گرديده و کارگران مهاجر افغان را در بد ترين وضعيت حقوقی قرار داده است. رژيم مواد خوراکه برای احساسات کاذب بيگانه ستيزیو نژادباورانه به خورد مردم می‌دهد. پاکی نژادی، داشتن تمدن تاريخی وراستکاری بخشی از ويژگی های آنرا تشکيل می‌دهد.

کارگران مهاجر افغان در ايران به شدت مورد استثمار، تحقير راسيستی و ستم مضاعف قرار می گيرند.درشرايطيکه رژيم ايران از حضور کارگران مهاجر ارزان استفاده چند بعدی می‌کند. آن‌هارا با کارشاقه استثمار نموده و از آن‌ها برای توجيه بيکاری سود می برد و آن‌ها را به مثابه عامل اصلی بحران اجتماعی، اقتصادی و بيکاری مزمن در شهر های مختلف معرفی نموده و با عوامفريبی مردم را گول می زند. در معادلات جهان به دليل حضور امريکا در افغانستان ازآن‌ها مانند حربه و اهرم فشار سود می جويد.

اين کارگران مهاجر، فقرا، بی خانمان ها، بی هويت ها غير قانونی ها اند که در فضای بی امنيتی زندگی می کنند. هيچ لحظه ای در امن نيستند. با کار مضاعف به جامعه می پردازند ولی هيج نفعی در صورت نياز به آن‌ها تعلق نمی گيرد. يا بايد برای پول دار ها چاهای توالت بسازند. يا در کوره های آجر پزی و ساختمان ها بيگاری کنند و يا طعمه ای باشند تا ماشين اقتصاد سياه را فعال نگهدارند.

تبليغات و پروپاگند پوپوليستی بخشی از روشهای رژيم های فاشيستی و اقتدار گرا به شمار می آيد که همواره بر توهم پراکنی و عوام‌فريبی استوار است. راسيسم و بيگانه ستيزی نوعی از اين توهم پراکنی است. طبقات ضعيف و محروم جامعه هميشه موضوع حملات اين محافل و گروه ها می باشند. تا آن‌جا که گروهای چماق به دست راستی درايران به‌وجود آمده است که با شعار های راستی به شيو های آلمان هتلری به تبليغ نژاد آريای و تصفيه‌ی حساب با خارجی‌ها مشغولند.

ذخيره های آرشيف رژيم راسيستی ايران در ذهن کارگران و فرزندانشان که درايران به دنيا آمده اند همان معيار تفاوت سازی دربرابر شهروندان ايران است. آنچه که اين توده های مهاجر از آن متنفر اند ازآن برای مقابله با راسيسم دولتی در ايران بهره می برند.

نژادباوری و ايديولوژی ملی

راسيسم و نژادباوری تنها در ايران وجود ندارد. راسيسم در هر جا که ايدئولوژی ملی وجود دارد در هر جا که انسان را به اساس محل تولدش و رنگ پوستش و شناسنامه بيولوژيکش تقسيم می‌کنند، چهره خشن و ضد انسانی‌اش نمايان می‌شود. راسيسم با اين منطق درهمه جای جهان به سراغ انسان‌ها می رود. راسيسم و نژادباوری در همه جاوجود دارد. راسيسم در افغانستان نيز وجود دارد. تبين انسان بر پايه‌ها و تعلقات قومی و قايل شدن بر تری برای قوم خود شاخص های راسيسم است. پس راسيسم افغانی نيز وجود دارد.

ولی اکنون زمانی فرا رسيده است تا همه ای اين تقسيم بندی ها را باز نگری کنيم. ناسيوناليسم و نژادباوری را با رويکرد انسانی نقد کنيم و آنرا در پرتو گفتمان انسانی به چالش بکشيم. مبارزه با راسيسم در بستر شناخت علمی از ايديولوژی راستی است که می تواند رهنما باشد.

مسئولیت تمام فاجعه کنونی به عهده دولت جمهوری اسلامی ایران است. دولت ایران مسئول این وضعیت است که مردم معتقد به ارزش های نژاد برتر به جان پناهندگان بی‌دفاع حمله افغان حمله می کنند و به قتل کودکان و مردم می پردازند.

آنانی‌که در فضای احمقانه ی تولید ناسیونالیسم ایرانی به جای حمله به جمهوری اسلامی ایران به پناهندگان حمله می کنند، دارند ادرس جنایت ها را اشتباهی می گیرند.

این جمهوری اسلامی ایران است که ادرس را اشتباهی هدایت می‌کند و به یکی از آسیب پذیرترین قشر جامعه ضربه می زند. کارگران که در طول 5 ده استثمار شده اند و از هیچ حقوقی بر خوردار نبوده اند.

زمان آن فرا رسیده است که ایرانیان آزاده در دفاع از پناهندگان افغان که بی‌دفاع ترین قشر جامعه اند به پا خیزند تا به ارزش‌های انسانی در ایران اعتبار ببخشند.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

فیسبوک
تویتر
لینکدین
تلگرام
واتساپ

مطالب تازه

بیانه اتحاد

اتحاد مبارزان سوسیالیست

هژمونیسم امپریالیستی غرب بر جهان در حال فروپاشی است؛ سلطه‌ای که با خود جنگ‌ها، رنج‌ها و نابرابری‌های زیادی به همراه داشته است. امپریالیسم سرمایه‌داری جهان

افسانه آریایی

پيشينه ايدئولوژيکی رايش سوم نويسنده: ايوا تالمداژ برگردان: زلمی کاوه بحران رايش سوم تنها جهش راديكال نبود بلکه يک تغيير شكل دولت آلمان محسوب ميشد

مقوله‌ی امر مشترک و مقوله‌ی ملتيتود در درون هم قرار داشته و تمايل در هم‌آميختگی و ابهام دارند.

درباره‌ی‌ کتاب «امر رفاه مشترک»

آنتونیو نگری، جامعه شناس و فیلسوف مبارز، در اول آگوست سال ۱۹۳۳ در پادوای ایتالیا به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات، در همان شهر به تدریس فلسفه‌ی سیاسی مشغول شد. او به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان اتونويست‌ها شناخته می‌شود.