آيا ايدئولوژی مرده است؟

مطالب مرتبط

موضوعات مرتبط

يکی از افسانه پس از جنگ سرد بر اساس باز توليد اين امر استوار گرديده بود که عصر مرگ ايدئولوژی ها فرا رسيده و فضای فکری جهان آينده، فاقد حضور ايديولوژی ها خواهد بود. فيلسوفان پسا مدرن چه چپ گراها و چه جناح راست و محافظه کارها روی اين تز اصرار می کردند. در محافل راست گرا ها و محافظه کاران افراد مانند دانيل بل، فوکوياما و… در اين راستا قلم زده اند که کلان روايت های تاريخ مصرف شان گذشته است. اما دانيل بل دراين راستا ازهمه پيشتاز تر بود. وی دردهه 60 ميلادی کتاب پايان ايدئولوژی را نوشت. کتابيکه در زمره ی 100 کتاب تاثير گذار جهان توسط مجله تايمز رده بندی شد. برای اطلاعات بيشتر در مورد نظريه ی بل مبنی بر پايان ايديولوژی شمارا به مقاله ی ازجان سامرز که در سايت زير می توان به آن دست رسی پيدا کرد، ارجاع می دهم.[1] و همچنين به سخنرانی های سلوای ژيژک فيلسوف انقلابی معاصر در سايت يوتوب.
چنانچه می دانيد که نظريه پردازان ليبراليسم تلاش کرده اند تا مرگ ايدئولوژی ها را اعلام نمايند. فوکويا ما با طرح پايان تاريخ ، غلبه ی رژيم دل خواه خود را، به معنای پايان جدال های ايدئولوژيک دربرابر ايدئولوژی های ديگر اعلام کرد.
آنتونی آربلاستر مورخ تاريخ ليبراليسم در اين باره چنين می نويسد:
«لیبرالیسم جنگ سرد مدعی بود که غیر ایدئولوژیک و ضد ایدوئولوژیک است و در اواخر دهه های 1950 و 1960 حتی ادعا می کرد که سیاست های مبتنی بر ایدئولوژی دیگر مرده اند و ما وارد عصر تازه ای از سیاستهای عقلانی، واقع بینانه و تجربی شده ایم. ما دیگر به پایان ایدئولوژی رسیده ایم.»[2]
البته اين سياست های عقلانی و واقع بينانه تا زمانی عقلانی شمرده می شود که سلطه ی طبقه مسلط را زير سوال نبرد و خطری برای منافع نظام حاکم ايجاد نه نمايد. دراينجا نفی ايديولوژی در واقع نشان دادن جهان از ورای عينک رنگين منافع طبقاتی سرمايه داران می باشد که با رمزواره ساختن جهان به واسطه ابزار های نمادين، سلطه ليبراليسم را بلا منازع اعلام می نمايند. اعلام حکم مرگ ايدئولوژی در حقيقت مقدمه ی بر مذهب وارگی سازی فلسفه اجتماعی لیبراليسم بود که منافع طبقه ثروتمند اجتماعی را در خود نهفته دارد. اگر نه همه می دانيم که احزاب سياسی ، ناسيوناليست، مذهبی راسيست و انواع گرايش ايدئولوژيک به قصد توجيه جهان ذهنيت ميلیون ها انسان در جهان را آلوده کرده اند.
اما اگر دقت کنيم وقتی نظريه پردازی در قلمرو نمادين زندگی و اجتماعی نظريه و یا چيزی را انکار می کند درواقع همزمان خود به توليد نماد جديد ی می پردازد. پروژه نقد ايدئولوژی از مسير مرگ ايدئولوژی نمی گذرد بلکه اين نقد همزمان به توليد نمادين ايديولوژی جديد می پردازد. تزيکه نا کارآيی ايديولوژی ها را مرگ ايدئولوژی می نامد، به رمزگذاری نگاه تازه دست يازيده و از آن طريق باب جديدی از آگاهی کاذب را به روی ما باز می کند.اعلام مرگ ايديولوژی ها يک مانفيست ايديو لوژيک است. ژيژک می گويد هر ايدئولوژی موثر ضد ايدئولوژی است[3] يک حکم قاطع عليه وجود و يا نفی امر های نماديني که در اشکال قانون و سنت های ناظر بر زندگی ما تسلط دارند. درواقع کد و رمزوارگی تازه ی بر حيات اجتماعی ما به حساب می آيند.
نقش نمادين ايدئولوژی در نظام سرمايه داری ضرورت روز مره آن است. از تبليغات تا قوانين، از ابداع سنت ها تا توليد خبر و اطلاعات نادرست، از نگارش تاريخ تا منحرف ساختن افکار به وسيله اطلاعات الترنتيف همه نماد های نيرومندی برای سمت و سوی نگاه ما به جهان آفريده می شوند. اين واقعيت از ويژگی هایی می باشد که هيچ نظامی نمی تواند بدون نمادين سازی قدرت تداوم آن را داشته باشد. اين نمادين سازی در کادر سيستم ويا آگاهی کاذب باعث دوام نظام سرمايه داری شده است. آنچه را که فلسفه ی مرگ ايدئولوژی ها و کلان روايت ها بيان می کند راز آميزی ايدئولوژیک و آگاهی های دروغينی اند که به صورت نمادين توليد می شوند.
ايدئولوژی چه از منظر مارکس به عنوان آگاهی کاذب کنش است و به قول ژيژک کنشگران می دانند کاری را که انجام می دهند در جهت تثبيت نظام سرمايه داری است اما همچنان به انجام آن می پردازند. «آن ها می دانند که در فعالیت خود دارند توهمی را دنبال می کنند، اما همچنان این کار را انجام می دهند.»[4]
از منظر ژيژک ايدئولوژی واقعيت را پنهان و تحريف نمی کند بلکه نفس واقعيت بدون اسرار آميزی ايدئولوژيک نمی تواند بر سازی و يا باز توليد شود. ايدئولوژی رابطه با کنش دارد يعنی ايدئولوژی کنش است و کنش در تمام ابعاد اجتماعی و جهانی ايدئولوژی سرمايه داری است.
من به سخنرانی سلوای ژيژک در يوتوب نگاه می کردم. وی تلاش می کند تا ايدئولوژی را با نگاه ژرفی تشريح کند او برای توضيح ايدئولوژی بهره می برد.They Live, film de John Carpenter (1988) از استعاره فلم
و ايدئولوژی در فلم را چنين توضيح می دهد:
«اين فلم داستان جان نادا را روايت می کند. نادا به اسپانيانيایی به معمای هيچی است. اسم شخصيت داستان به صورت تصادف انتخاب نشده است. چون جان ندا چيزی زيادی نيست، او بيکاری بی خانمان و فاقد مسکن ثابت است که در لس آنجليس به دنبال کار سرگردان است. يک روز دريک کليسای متروک وارد می شود و يک صندوقچه بزرگ و شگفت انگيزی پراز عينک های آفتابی را پيدا می کند وقتی عينک ها را روی چشمانش، می گذارد چيز های عجيبی را می بيند. عنيک ها خاصيت کارکرد يک فلتر منتقد ايدئولوژي را دارند.
شما با اين عينک ها قادر به ديدن پيام واقعی پشت سر پروپاگند ها و تبليغات که در بيلبورد های تبليغاتی ديده می شود، می گرديد.
ژيژک ادامه می دهد که امروز ما در يک جامعه پسا ايدئولوژيک زندگی می کنيم. اوتوريته اي که بر ما حکومت می کند ما را سوژه های فاعل اخلاقیی نمی انگارد که با مسئوليت عمل می کنيم، فداکاری می کنم، بلکه ما به مثابه سوژه های ميل، هيچ چيزی را جز يک زندگی که روی ميل رضايت آنها متمرکز باشد نمی توانيم محقق بسازيم.
وقتی عينک را روی صورت می گذاری شما قدرت و فرمان پنهان ديکتاتوری می بينيد که در قلب دموکراسی جوانه می زند و از دستگاه پشتبانی می کند که ما درآن زندگی می کنيم.
وی تاکيد می کند که «افکار عمومی به اين باور است که ايدئولوژی پديده ی است که درپايان، برداشت ما را از واقعيت تغير می دهد. اما ايدئولوژی بيشتر شبيه عينک است که ما از بدو تولدمان با خودمان حمل می کنیم و فقط تنها زمانيکه آن را از چشمانمان به دور می افگنيم، قادريم واقعيت ها را آنسان که هستند ببينيم.
بنابراين ايدئولوژی چيزی نيست که بر ما تحميل گردد، ايدئولوژی نخستين رابطه خود به خود است که ما با جهان داريم که درآن زندگی می کنيم. کليت باز نمود های که آنرا می سازد فرم محيطيکه ما درآن بسر می بريم و به گونه ی ما به آن متصل هستيم.
ازاين رو خروج ازایدئولوژی یک تجربه دشوار و دردناک است. برای چنين کاری نياز مند خشونتيم. این ایده جالب است که جان ندا در صحنه از فیلم ، آرميتاژ دوست نزديکش را وادار می سازد تا عينک های آفتابی را روی چشمانش قرار دهد. چيزيکه ضد و نقيض به نظر می رسد که وی به جهان کاذبيکه با آن متصل شده وزندگی کرده است از حقيقت انکار می کند چرا که ممکن است خيلی دشوار باشد. ازاين رو است که جان ندا مجبور می شود به دوستش اعمال خشونت کند.[5] چنانچه ژيژک هميشه می گويد: «آزادی هميشه دردناک است).
وی در يک سخنرانی ديگر دررابطه با ايدئولوژی به مثال جالبی ديگر اشاره دارد: ايدئولوژی شعار مبارزه برای آزادی نيست ايدئولوژی نوشيدن قهوه استار باکس است. صاحبان قهوه استار باکس می گويند که قهوه ی ما گران است چون يک در سدش برای کودکان گواتمالا به مصرف می رسد و درسدی های ديگرش را به کار های خيريه ی ديگر مصرف می کنيم و اين به معنای واقعی کلمه ايدئولوژی می باشد چون استار باکس دردرون تبليغاتش کار های خيريه را نهادينه کرده است. اين امر به اين معنا می باشد که هر قدر بيشتر مصرف کنی به همان پيمانه با مردم فقير همبستگی اجتماعی بيشتر پيدا می کنی و اين مرام اجتماعی بخشی از بهای تعبيه شده درکالا می باشد».
منابع

  1. http://daricheha.com/weblog/?p=363
  2. ظهور و سقوط لیبرالیسم در غرب ص 496
  3. https://www.youtube.com/watch?v=uUrYrNEukNo
  4. ايگلنتــون، تري. درآمدي بر ايدئولوژي،ص: 76 ترجمه ي اكبر معصوم بيگي، چاپ اول، تهران، آگه،1381
  5. http://www.aline-louangvannasy.org/2016/11/slavoj-zizek-qu-est-ce-que-l-ideologie.html

این مطلب را به اشتراک بگذارید

فیسبوک
تویتر
لینکدین
تلگرام
واتساپ

مطالب تازه

بیانه اتحاد

اتحاد مبارزان سوسیالیست

هژمونیسم امپریالیستی غرب بر جهان در حال فروپاشی است؛ سلطه‌ای که با خود جنگ‌ها، رنج‌ها و نابرابری‌های زیادی به همراه داشته است. امپریالیسم سرمایه‌داری جهان

افسانه آریایی

پيشينه ايدئولوژيکی رايش سوم نويسنده: ايوا تالمداژ برگردان: زلمی کاوه بحران رايش سوم تنها جهش راديكال نبود بلکه يک تغيير شكل دولت آلمان محسوب ميشد

مقوله‌ی امر مشترک و مقوله‌ی ملتيتود در درون هم قرار داشته و تمايل در هم‌آميختگی و ابهام دارند.

درباره‌ی‌ کتاب «امر رفاه مشترک»

آنتونیو نگری، جامعه شناس و فیلسوف مبارز، در اول آگوست سال ۱۹۳۳ در پادوای ایتالیا به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات، در همان شهر به تدریس فلسفه‌ی سیاسی مشغول شد. او به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان اتونويست‌ها شناخته می‌شود.